حاضرین جلسه: مرصاد، سروش، میلاد معمارپور، حمیدرضا مصیبی، شهاب، وحید، محمد، میلاد یزدان نژاد، امید ادیب زاده،احسان وعرفان  

قبل از این که وارد گزارش جلسه بشم، یک تشکر کنم و یک گلایه. تشکر از بر­و­بچه های معدن 92(میلاد و دوستان!) و هم­چنین آقا عرفان که به جمع گرم  صلا پیوستن و ایشالا در جلسات آینده نیز از همراهیشون بهره­مند خواهیم شد.و گلایه هم از دوستانی که قول شرکت در جلسه داده بودن ولی ما رو از حضور و ظهور و بروز و  خلاصه هر چیزی محروم کردن!

در ابتدای جلسه من  مختصری از وضعیت پرونده­های مسکوت گفتم؛ پرونده سندروم با دو مطلب باقی مانده تا تکمیل شدن و همچنین پرونده­ی دروغ که 4،5 جلسه در موردش صحبت کرده بودیم و با توجه به  فاصله­ای که در ایام امتحانات افتاد، قرار شد کسانی که می­خواهند در این پرونده مقاله بنویسند، ایده ها و حرف­هایشان را بر روی وبلاگ گروه قرار داده و سایر دوستان با نظرات و پیشنهاداتشان به پرورده شدن ایده ها و پخته­تر شدن مطالب کمک کنند.همچنین با تکمیل شدن دو مطلب باقی­مانده از پرونده سندروم-انشالا هرچه زودتر!-، می­توانیم کارهای صفحه بندیش را شروع کنیم.

 پیشنهاد دیگرم مربوط به داشتن یک مطلب اضافه  در بخش­های "از کتابخانه"،"ستون آزاد"،"معرفی کتاب" و "روایت دانشجویی" بود تا در صورت نرسیدن مقاله­ای در این بخش­ها،کل پرونده لنگ نماند.همچنین جریمه دیر رسیدن مقاله­های مربوط به پرونده، مهمان کردن اعضا به بستنی می­باشد.(چنانچه لازم شد باید خشکه حساب شود:))

 جلسه با موضوع پیشنهادی وحید ادامه پیدا کرد؛ "مشاهیر". آن چیزی که وحید به عنوان دغدغه­ی خودش ازین مساله مطرح کرد،تغییر نوع رابطه آدم­ها باهم در این وضعیت است.به عبارت دیگر فرد مشهور انگار همواره از موضع بالا با دیگران برخورد می­کند و رفتارش حظی از رفتار خدایگان با بنده­هایشان دارد. وحید به کارکرد اینستاگرام در فراگیر شدن این مساله اشاره کرد و این که به کمک فرم هنری عکس وگلچین کردن لحظه­های زندگی افراد،تصویری غیر واقعی و عموما فرمولیزه شده از افراد مشهور به نمایش گداشته می­شود.

در ادامه مرصاد و شهاب به این مساله اشاره کردند که وجود شهرت وابسته به طرفدار و علاقه­مند می­باشد و مرصاد گفت که ما در واقع در وجود این افراد، عقده­های سرکوب شده­ی خودمان را سراغ­گیری می­کنیم.ازینجا مساله "پیدا کردن خود" را مطرح کرد و نادر این سوال را پرسید که اصلا آیا در این میان خود مشخصی وجود دارد و می­توان تصور قالب وجودی نسبتا مشخصی برای هرکس داشت؟

میلاد (معمارپورشون!) مشکل را این گونه مطرح کرد که وقتی آدم­ها در موقعیت جدیدی قرار می­گیرند که  حیثیت اجتماعی بالایی دارد،به حدی در نقش جدید غرق می­شوند که 180 درجه با گذشتیشان فرق می­کنند و به تعبیر رایج خودشان را گم می­کنند.عرفان از زاویه دیگری به مساله پرداخت،او گفت که وجود این افراد جنبه­های مثبتی نیز دارد و شهرت لزوما پدیده­ی بدی نیست.(در این جا بحث­هایی با محوریت نقد برنامه ماه عسل و شخص احسان علیخانی شکل گرفت و قرار شد میلاد معمارپور در یکی از برنامه­های ماه عسل به عنوان فرد معلول شرکت کند و در انتهای برنامه مثل بنز بالا و پایین بپرد و گند بزند به ژست­های مصنوعی علیخانی:)

 در اینجا بحث دوباره به سمت رابطه فرد معمولی با یک فرد مشهور رفت، مرصاد مثال منتقد سینما را زد و گفت فردی که در زمینه­ی خاصی پرآوازه  باشد، تمامی درست و غلط ها و بد و خوب­هایش را مشخص می­کند و همواره در موضع قدرت است.من نظر دیگری داشتم،گفتم که اعتبار بالایی که حرف یک منتقد برجسته دارد، به واسطه­ی سالها مطالعه و فعالیتش در حوزه­ی نقد فیلم است و این مساله حرف آن فرد را بیش از سایرین درخور تامل می­کند اما این­گونه نیست که همه­ی آنچه می­گوید تماما درست است و مجالی برای مخالفت و بررسی نظراتش نباشد.مثال داریوش مهرجویی را مطرح کردم که هرچند سالهای سال کارگردان بزرگ سینما محسوب می­شد و صاحب سبک بود و مولف،اما با ساختن نارنجی­پوش هجمه­ی بزرگی از انتقادات به سمتش سرازیر شد و شهرتش حرف سینماییش را نجات نداد.

 وحید گفت که می­توان این­گونه دید که ظهور فرد مشهور دیگری مهرجویی را از جایگاه قبلی­اش پایین کشیده است.نادر معتقد بود که مثلا وجود مدها، تعیین کننده نهایی انتخاب افراد نیست و او می­تواند بدون این که از الگوی مد تبعیت کند، لباس­هایی که می­پوشد را دوست داشته باشد، هرچند که نمیتوان منکر تاثیرگذاری مدها و مدل­ها در سلیقه­ی افراد شد.

وحید گفت که می­توان به شکلی ازین رابطه نابرابر بین آدم­ها بیرون زد،به این شکل که وقتی فرد مشهور  موفقیت­هایش را(حال به هر شکلی) به رخ می­کشد،اهمیتی نداد تا موضوع بحث به سمت چیزهای دیگری کشیده شود و در آنجا می­توان در موضعی برابر صحبت کرد.شهاب گفت راه­حل بهتری وجود دارد و آن اینکه در مورد مسایل واقعی مربوط به حوزه­ی شهرت فرد با او صحبت کرد، از مشکلات و آسیب­هایش گفت تا او را از توهمات ذهنیش خارج کرد.

در انتهای این بحث، شهاب به ویژگی­ها و توانایی­های خاصی که افراد مشهور دارند اشاره کردند و بحث شد که واقعا این افراد چقدر استحقاق جایگاهشان را دارند و اصلا چرا باید چنین جایگاهی برای کسانی بوجود بیاید؟ نادر و عرفان معتقد بودند که شکل­گیری این پدیده خود حکایت از کارکردهای خاص آن در دنیای جدید دارد.امید از نقش اخلاق در رابطه­ی مشاهیر با دیگران و  همچنین نقش ما در شکل­گیری نحوه­ی رفتار مشاهیر گفت و اینکه آگاهی و برخورد مناسب ما می­تواند تا حد زیادی مشکلات را حل کند.

در بخش پایانی جلسه، موضوع "عشق" و "ازدواج" مطرح شد.میلاد(این دفعه یزدانیشون:) مساله را این گونه مطرح کرد که در ترم­های اول، افراد به دلایلی درگیر رابطه عاطفی با جنس مخالف می­شوند و تصور می­کنند که این حس، همان عشق حقیقی است و دیگران  از درک آن عاجزند.

دو روایت مطرح شد؛یک عشق افسانه­ای که فرد در آن از قبل ویژگی­های  خاصی از معشوق را در ذهن دارد و منتظر ظهور چنین معشوقی است.گفته شد که در اینجا نوعی فرافکنی وجود دارد و در واقع ما بیش از هرکس دیگر، عاشق خود هستیم. البته با این تحلیل مخالفت­هایی شد که به عشق آسمانی که ویژگی مهمش فنا شدن عاشق است،اشاره شد.

روایت دوم عشقی است که در ادامه­ی دوستی تعریف می­شود و در واقع متکی به پذیرش دیگری غیر خود است.سوالی که در این جا وجود داشت،این بود که عشق، چه چیزی اضافه بر دوستی پیدا می­کند که اسم عشق را بر آن می­نهیم؟در ادامه بحث­هایی در مورد ویژگی­های این دو روایت گفته شد که با اجازه از گفتنش صرفنظر می­کنم...

خوب،الان یه هفته فرصت داریم نقاط درگیری خودمون با این دو موضوع یعنی "شهرت" و "عشق"رو پیدا کنیم  و جلسه بعدی یکیشون رو به عنوان موضوع پرونده جدید انتخاب کنیم.ببخشید که خیلی از حرفها از قلم افتاد یا خوب منعکس نشد؛امیدوارم خودتون در قسمت نظرات کاملش کنید:)))