به نام خدا

من داشتم تلاش میکردم مباحثی که توی جلسه پیش مطرح شد رو یکم توی ذهن خودم مرتب کنم و خواستم اونو به همراه بحث دیگه باهاتون در میون بزارم.

من اگه بخوام بگم توی جلسه پیش ما چه مسیری رو طی کردیم و چه چیزایی بیشتر توجه منو جلب کرد اینطور جلسه رو تعریف میکنم. در ابتدا ما یکم مفهوم ناراحت بودمون از شهر رو بیشتر تعریف کردیم. ناراحتی ما از شهرمون اینه که خیلی از آدم ها هستن که برای رسیدن به نفع شخصیشون نه تنها نفع بقیه رو در نظر نمیگیرن که حتی بعضا وجود آدم های دیگر رو هم از یاد میبرن و این نگاه هم آزار دهندس و هم باعث خیلی مشکلات توی شهر میشه. یکم که بیشتر در مورد این مسئله صحبت کردیم به یه تقسیم بندی کلی تر رسیدیم که در اون قانون در برابر انسانیت قرار میگرفت. البته در جلسه بیشتر از لفظ سنت استفاده میشد که برای بعضی گمراه کننده بود و باعث میشد ذهنشون بیشتر به سمت مسائل و مشکلاتشون با جامعه سنتی بره. علت اینکه در جلسه مسئله سنتی مطرح شد به نظرم یه ویژگی بود که برای شهر مورد بحثمون ینی تهران قائل بودیم و اون امکان دیده نشدن بود و در مقابلش جامعه ای که در اون دیده میشدیم و به تبع اون محدود، جامعه سنتی بود. به نظرم اما برای اینکه این نگاه منفی به سنتی بر اصل بحث ما سایه نندازه میشه که از لفظ انسانیت استفاده کرد. به نظر من انسانیت هم دقیقا همون شرایط جامعه سنتی رو در قبال ما داره. انسانیت از یه طرف حمایت برای ما ایجاد میکنه و انصاف و انعطاف پذیری رو به روابط ما میاره و از طرف دیگه انتظار داره حقی از مطلع بودن و بعضا تاثیرگذار بودن بر زندگی ما براش قائل باشیم. در مقابل این انسانیت اما ما از قانون صحبت کردیم. در این باره صحبت کردیم که قانون همون عرف مدون شدس و در این فرآیند مدون شدن گوشه های اون عرف زده میشه و بعضا انعطاف پذیریهاش از بین میره و لذا قانون به عنوان نمادی از صلبیت در مقابل انسانیت قرار گرفت و البته دراین قانون بود که آزادی و حریم خصوصی رو به ارمغان می آورد.

من دیشب داشتم یه فیلم میدیم به نام the giver ، فیلم درباره ی یه disotopiya بود. بعد چنتا نکته به ذهنم رسید:

اول اینکه خود لفظ disotopiya توجهم رو جلب کرد. اگر ترجمه این کلمه رو درست بگم، این مفهوم در مقابل آرمان شهر تعریف میشه. به نظرم خود این مسئله جالب و قابل تامله که چرا گفته میشه آرمان شهر نه آرمان روستا یا آرمان کشور یا آرمان محله یا ...

دوم اینکه توی این فیلم و فیلم equlibrium که اون هم یه فیلم دیس اتوپیاست، یا حتی فیلم divergent تلاش میشه احساسات و تفاوت های انسانی از بین بره تا جامعه ای یکدست ایجاد بشه. تا حکومت پایدار قانون بتونه برپا بشه و آغازگر جنگها و بدبختی های انسانها همین تفاوت ها و احساسات زایدشونه. به نظرم این مسئله تا حدی به بحث هایی که ما در جلسه داشتیم نزدیکه. یکی از ابعاد مسئله ما این بود که وقتی ما به سمت حکومت صرف قانون میریم و انسانیت و در کنار اون ویژگی های انسانی کم رنگ میشه، اون جایی که قانون حرفی نزده افراد به خودشون حق میدن که هر کاری برای نفع شخصیشون انجام بدن و این همون ایجاد شدن جنگله...

سوم اینکه توی دیس اتوپیاها اکثرا مسئله ی قانون مورد توجهه، اکثر آدم های این فیلم ها باور دارن که این قانونه که اصالت داره و تنها راه نجات بخشه، البته خیلی از افراد این فیلم ها تحت تاثیر داروهای زد احساس هست و به واسطه ی اون افیون شده ی قانونن اما در صدر این افراد همیشه افرادی هستن که برای منافعشون از قانون سواستفاده میکنن و تلاش میکنن به وسیله اون منافعشون رو پیش ببرن(مثل v fot vendetta)

از بحث اتوپیا اگر بگذرم، چنتا چیز دیگه هم بودن که به نظرم میشه در موردشون صحبت کرد:

خانم محمودی یه پیشنهاد داشتن که متاسفانه در میان بحث های طولانی و بعضا فرسایشی این جلسه گم شد. به نظرم یکی از جنبه های جالب برای صحبت کردن پیرامون این موضوع ویژگی ها و جاذبه های این شهره. برای مثال خانم شخصیان در همون جلسات پیش صحبت پیرامون موضوع مسئله ی توانایی گم شدن و حریم شخصی داشتن در تهران رو مطرح کردن. یا در خلال همین جلسه مسئله ی ویو و زیبایی های تهران و کوههاش مطرح شد که به نظرم میشه بازم دربارش صحبت کرد.

یه چیز دیگه که به نظرم مربوطه به بحث مسئله ی معماریه. این مسئله ی معماری بعضا با موضوع هویت یک شهر هم ارتباط نزدیکی داره و میشه بهش پرداخت.

در نهایت من یه بحث دیگه رو هم در جلسه مطرح کردم که فقط اینجا عنوانش رو مینوسیم تا یادم نره و اون مسئله ی فیدبک و مدیریت شهری بود.

یا حق

(سید نادر)