۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

گزارش جلسه 94/3/11

با سلام

قبل از هرچیز لازمه یک عذرخواهی کنم، چرا که این گزارش جلسه قرار بود با عنوان "از صلا تا جده" و با ادبیات سخیف و کثیف نوشته بشه ولی به دلایل شخصی گزارش جلسه با ادبیات مرسوم و به غایت انسانی نوشته شده. با این حال با توجه به این که در این جلسه هیچ دختری حاضر نبود، خوندن این گزارش رو به افراد زیر 18 سال توصیه نمی کنیم.

با توجه به این که سردبیر محترم خبر تشکیل شدن یا نشدن جلسه رو اعلام نکرده بودن، جلسه با حضور تعداد کمی از بچه ها تشکیل شد. همچنین برای آشنایی بیشتر با سردبیر محترم می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:

سردبیر محترم صلا

حاضرین جلسه: مرصاد، شهاب، وحید، حمید رضا، نادر، خودم، دوستمون که اسمش رو نمی دونم و کم حرف می زنه و اون یکی دوستمون که اسمش رو می دونم ولی چون مطمئن نیستم راست گفته باشه اسمی ازش نمیارم.

البته این جلسه دو شرکت کننده ی دیگه هم داشت که اسم اون ها رو هم نمی دونم ولی ظاهرا در رشته بازیگری تحصیل می کنن و از کارهای موفقشون می شه به هتل چوالیر اشاره کرد! از همین تریبون ضمن آرزوی سلامتی و طول عمر برای این عزیزان، امیدواریم در جلسات بعدی هم حاضر باشن...

چون بعضی از بچه ها در مورد تشکیل شدن جلسه خبر نداشتن، تصمیم بر این شد که به موضوعات فرعی تر بپردازیم تا بقیه از بحث دروغ عقب نمونن. مرصاد پیشنهاد داد راجع به چیزهایی صحبت کنیم که بتونیم تو وبلاگ ادامشون بدیم. در همین راستا با اضافه شدن وبلاگ صلا، بچه ها نهایت تلاششون رو کردن تا در جهت اعتلای صلا از سایر تکنولوژی های صوتی و تصویری هم در جلسات این نشریه استفاده کنن.

 جلسه با توضیحات نادر در مورد فیلم the invention of lying شروع شد و تقریبا تا اواسط جلسه هم به همین موضوع پرداخته شد. قراره نادر در مورد فیلم مطلبی در وبلاگ بذاره، به همین خاطر من این جا در مورد نظراتش چیزی نمی نویسم ولی این فیلم حواشی خاصی هم داشت که می شه به اون ها پرداخت و چند جلسه ای در موردش بحث کرد.

 همون طور که نادر قبلا اشاره کرده بود:

فیلم رو یکی از دوستان زحمت کشیده دانلود کرده و روی کامپیوتر کتابخونه گذاشته(فک کنم میلاد یا نوید که از همین رسانه از باعث و بانیش تشکر میکنم)

البته ما متوجه شدیم که این دوست عزیزمون کلا به دانلود کردن فیلم های خوب علاقه داره و مهم تر از اون فهمیدیم نادر بابت این فیلم نبود که تشکر می کرد بلکه بابت اون فیلم بود که تشکر می کرد.

 

و این گونه بود که ما هم از باعث و بانی دانلود اون فیلم تشکر می کنیم که انقدر زحمت می کشه و فیلم های خوب دانلود می کنه. همچنین با توجه به فرارسیدن ایام تعطیلات خواهشمندیم به وظیفه خطیر خود در دانلود فیلم های مفهومی همت گماشته و کم کاری نکنند.

بعد از بحث فیلم دوباره به موضوع دروغ برگشتیم و تا جایی که یادم میاد دوباره با همون مثال معروف غذا به بحث ادامه دادیم. نادر طرفدار این بود که در جواب سوال غذا چطور بود، میشه هنرمندانه جوابی داد که دروغ نباشه و در عین حال دروغ هم نگفت. ولی اکثر بچه ها مخالف این حرف بودن و به نظرشون دروغ گفتن در این موارد چندان هم مهم نبود. مثلا وحید نظرش این بود این سوال چندان اهمیتی برای میزبان نداره و همین طوری یه چیزی پرسیده. مسئله ی دیگه هم که نادر مطرح کرد این بود که با دروغ گفتن باعث این میشی که میزبان در توهم این بمونه که غذاش خوشمزه است، ولی در این مورد هم اکثر بچه ها مخالف بودن. البته بچه ها نشون دادن که این مسئله ی غذا می تونه از جهات مختلفی هم مورد توجه قرار بگیره. در ادامه به چند مورد از نظرات بچه ها اشاره می کنیم:

نادر: تو که نمی ری خونه ی کسی، برای این که غذاش خوبه

وحید: من فقط می رم خونه ی کسی که غذاش خوبه..

شهاب: مهم اینه که .... به حال یارو! وقتی نمی تونه غذای درست کنه ....

مرصاد: این یارو بازم میره غذا درست می کنه، ملت رو دعوت می کنه. .... می کنه

کیرکگور: اشتباه تایپی بود، ایشون در این زمینه نظری نداشتن.

بعد از این موضوع، مرصاد به سراغ مثال جناب کیرکگور رفت. به گفته ی جناب کیرکگور به نقل از مرصاد، زمانی که ابراهیم می خواسته اسحاق رو ببره سرش رو ببره، به دروغ به اسحاق می گه این تصمیم منه و نمی گه این تصمیم خداست. این دروغ به این دلیل بوده که اسحاق ایمانش رو از دست نده. مرصاد از این دروغ دفاع کرد و از نظرش این نوع از دروغ هم در زمره دروغ های جایز به شمار می آد. ( البته همون طور که حمیدرضا اشاره کرد این داستان با داستان قرآن فرق داره). با توجه به این که در زمان روی دادن این اتفاق، از اعضای هیئت تحریریه صلا فقط مرصاد در قید حیات بوده این بحث خیلی ادامه پیدا نکرد و فقط منجر به این شد که برای دقایقی فضا بد شه.

 بعد از این بحث شهاب این سوال رو مطرح کرد که گزاره ی "هیچ وقت نباید دروغ گفت" از کجا اومده؟ نادر در جواب، مسئله ی اعتماد رو مطرح کرد که بر اساس اون وقتی شما حتی یک بار دروغ بگید اعتماد بین افراد از بین می ره. نظر مرصاد هم این بود که وقتی در یک مورد، مثل قضیه غذا یا کسی که اجرای مزخرفی داشته _ اشاره به اجرای خود مرصاد _ چند بار دروغ می گی اون آدم می فهمه که داری دروغ می گی و این جا صرفا بحث بر سر رابطه عاطفیه و با این دروغ اون آدم متوجه می شه که داری ازش حمایت می کنی.

 مثال بعدی که نادر مطرح کرد، مثال شرکتی بود که کارمندش به مدیر دروغ می گه و به بهانه مریضی بچش کارش رو انجام نمی ده. در این مورد نظر مرصاد این بود که مشکل از ساختاره و اگه ساختار درست بشه، دروغ گفتن افراد هم کم می شه. مثلا اگه کارمند بدونه در ازای کاری که انجام می ده پول خوبی دریافت می کنه، به جای پیچوندن کار، اون رو انجام می ده. از نظر مرصاد تا زمانی که دروغ گفتن به نفع شخص باشه، آدم دروغ می گه و ساختار باید طوری طراحی بشه که دروغ گفتن به نفع افراد نباشه. مشکلی که من در این مورد داشتم این بود که این دلیل سیستمی، احتمالا نمی تونه دلیل دروغ گفتن بچه ها و افرادی که سن کمتری دارن رو توجیه کنه.

در نهایت بار دیگه به نظریه نزدیک شدن اخلاق به واقعیت مرصاد برگشتیم ولی به دلیل محدودیت زمان خیلی در این مورد بحث نشد. با این حال موافقت نسبی در مورد این نظریه وجود داشت.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه 94/3/4

قبل از هر چیز همون طور که می دونید در گزارش جلسه 94/2/14 اسم نوید به اشتباه پردیس درج شده بود که بدین وسیله از طرف هیئت تحریریه صلا بابت اشتباه رخ داده از همه خوانندگان عزیز عذرخواهی می کنیم و البته خوشحالیم که نادر عزیز در زمینه کار مطبوعاتی هرگز پاش رو فراتر از صلا نذاشته وگرنه احتمالا با چنین تیترهایی طرف بودیم:

بیا که رایت منصور پادشاه رسید                پردیس فتح و بشارت به مهر و ماه رسید!

 

ماهواره ملی پردیس به فضا پرتاب شد!

 

شلوار عجیب پردیس محمدزاده در جشنواره کن!

 

خوب به هر حال چون نادر وارد کار مطبوعاتی نشده، بهتره من گزارش جلسه رو بنویسم و چیز بیشتری هم نگم

در شروع جلسه محمد خلاصه ای از مطالب جلسات قبل رو بیان کرد و ثابت کرد مرگ نویسنده نه تنها چیز خوبیست بلکه دیگه باید از مرگ گوینده هم صخبت کرد. در واقع نکته ی جالب این بود که محمد مطالبی رو از زبان ما بیان می کرد که ما خودمون هم نشنیده بودیم.

بعد من پیشنهاد دادم تا برای پیش رفتن بحث پایه ای رو تعیین کنیم که بشه بر اساس اون بحث کرد و بحث رو پیش برد. چون گزارش دو جلسه قبل رو نداریم باید توضیح بدم که در جلسه آخر بحثی پیش اومد در این مورد که آیا تقلب کردن کار اشتباهیه یا نه و این بحث تا جایی پیش رفت که بعضی از بچه ها اعلام کردن حتی کسی که سه هزار میلیارد دزدی می کنه هم چون استعداد دزدی داره، کارش اشکالی نداره و به قول معروف نوش جونش. این بحث به حوزه اخلاق کشیده شد و دلایلی که برای غیراخلاقی بودن این رفتارها ذکر شد، قانع کننده نبود، چرا که تعریف مشترکی از اخلاق بین بچه ها وجود نداشت و بحث اخلاق همچنان باز موند.

بعد مرصاد پیشنهاد داد که بحث دروغ رو از حالت تئوری خارج کنیم و افراد از تجربه هاشون بگن. دلیلش هم این بود که از نظر مرصاد با این کار امکان توافق پیدا شدن در بحث ها بیشتر می شه. مثلا اکثر ما قبول می کنیم که گاهی وقتی کسی دروغ می گه بقیه از شنیدن دروغ ناراحت می شن و میشه با این توافق که دروغ گفتن باعث آزار آدم ها میشه بحث رو ادامه داد.

نکته ی دیگه ای که مرصاد مطرح کرد این بود که وقتی پای اخلاق وسط کشیده می شه طرفدران اخلاق ( احتمالا منظور اخلاق سنتی و غیرکارکردی بود) خودشون رو در نقش قهرمان برجسته می کنن و ادعای قهرمان بودن و دروغ نگفتن دارن.

 

هیئت تحریریه صلا از دروغ تا واقعیت

یکی از بچه ها که از ما خواسته نامش فاش نشه دو مثال از دروغ گفتن هاش رو مطرح کرد. مثال اول مربوط به دوره ی لیسانسش بود که چون مشروط شده بود 14 واحد برداشته بوده و بعد از انتخاب واحد یکی از دخترها ( مطمئن نیستم دختر بود ولی برای بالا رفتن جذابیت مثال شما فرض کنید دختر بوده!) ازش می پرسه چند واحد برداشتی؟ دوست عزیز ما هم برای این که اون دختر خوشبخت! نفهمه مشروط شده، گفته 15 واحد. به گفته ی دوست عزیز ما اگه جوابی به این سوال نمی داده و یا سعی در پیچوندن دختر داستان می داشته هم دختر می فهمیده که احتمالا مشروط شده که نمی گه، بنابراین دروغ گفته.

البته جا داره همین جا اعلام کنیم اگه اون خانم الان این مطلب رو می خونه، باید بدونه که دوست ما 14 واحد برداشته بوده و اون دختری که الان این مطلب رو می خونه سال ها با این دروغ و تصور اشتباه زندگی کرده.

مثال دیگه ای که دوست ما زد این بود که بچه ها از هم می پرسیدن دفعه ی چندم گواهینامه گرفتن و اکثر بچه ها بار دوم گواهینامه گرفته بودن و دوست ما هم گفته بار دوم گواهینامه گرفته ولی بار چهارم گواهینامه گرفته!

شاید فکر کنید علت این که من اسم دوستمون رو نمیارم اینه که نمی خوام بگم کیه ولی اشتباه می کنید، چون شما که تو جلسه بودید و می دونید دوست ما کیه، اما مسئله این جاست که با این وضعیت من مطمئن نیستم دوست ما اسمش رو به ما راست گفته باشه!

وحید مثال خاصی در مورد دروغ هاش نزد ولی گفت من دروغ می گم پس هستم!

ببخشید اشتباه شد

وحید مثال خاصی در مورد دروغ هاش نزد ولی گفت حال ندارم پس دروغ می گم!

البته وحید مثال خاصی در مورد دروغ هاش نزد ولی فکر می کنم منظورش این بود که خیلی وقت ها آدم تو موقعیت هایی قرار می گیره که اگه دروغ نگه باید انرژی صرف کنه تا از حرف راستش دفاع کنه یا این باید بابت حرف راستش هزینه بپردازه.

و اما سردبیر محترم نشریه صلا که به شدت طرفدار دروغ گفتن بود مثال واقعی از دروغ گفتنش مطرح نکرد ولی گفت می خواد مثال متفاوت و خلاقانه ای بزنه که نشون می ده دروغ گفتن همیشه بد نیست. نام برده بعد از یک ربع تمام فکر کردن شادمان و سرخوش در حالی که پارچه ای به دور خودش پیچیده بود و فریاد می زد اورکا اورکا از حمام خارج شد. و اما مثال خلاقانه ی جناب سردبیر:

فرض کنید به مهمونی رفتید و غذایی که میزبان درست کرده خوش مزه نیست و از شما می پرسه غذا چطوره؟

اجازه بدید نگاهی بندازیم به گزارش جلسه 94/2/14

همون طور که به خاطر دارید در این گزارش جلسه علاوه بر این که به اشتباه به جای نوید نوشته شده بود پردیس! مرصاد مثالی زده بود

مرصاد موقعیتی رو مطرح کرد مثل زمانی که برحسب اتفاق و برعکس همیشه غذای مادر شما شور شده و اینکه در چنین شرایطی دروغ گفتن خوبه یا بد و به طور کلی تر آیا دروغ گفتن در هر شرایط وموقعیتی مذمومه یا شرایطی هست که اتفاقا باید در اونها دروغ گفت.

و اما پیشنهاد اعضای هیئت تحریریه صلا برای واکنش در چنین مواقعی:

1.میزبان: غذا چطور بود؟

اعضای صلا به جز مرصاد و من: عالی، بهتر از این نمی شد!

 

2. میزبان: غذا چطور بود؟

مرصاد: بد نبود!

 

3. میزبان: غذا چطور بود؟

من: خفشو بابا!

  

بعد از این حمید رضا دوباره وارد بحث اخلاق و دروغ گفتن شد. مطمئن نیستم که حرفش رو درست منتقل می کنم ولی برداشت من از حرفش این بود که دروغ نگفتن و اخلاقیات ارزش هایی هستن که ایمان به این ارزشها فراتر از چیزهای دیگه است و اگه افراد به این ارزش که دروغ نگفتنه ایمان داشته باشن دروغ نمی گن.

وحید دو گانه ای رو مطرح کرد که وقتی فردی دروغ می گه در یک دوگانه ناراحتی از دروغ گفتن و نفع بردن به سر می بره. این دوگانه با توجه به شرایط باعث می شه دروغ گفتن انتخاب بشه و طبیعتا گاهی هم دروغ نگفتن.

مثال پردیس از دروغ گفتنش اتفاقی بود که تو دانشگاه براش افتاده بود. بعد از این که برای کاری با دوستش رفته بوده آموزش از آموزش خارج می شه و یکی از دانشجوها ازش می پرسه که آموزش چی کار داشته. در این لحظه دوست پردیس جواب می ده کار داشتیم. همون طور که می دونید در این مواقع جواب کار داشتیم جایگزین مودبانه خفشو و به تو چه می باشد.

موضوعی که در مورد مثال دوست عزیز ما که هنوز نمی دونیم اسمش چیه و مثال پردیس که با نوید فرق داره، وجود داره اینه که هر دوشون بر این عقیده هستن که پرسش کننده که همون طور که یادتون هست در مثال اول خانم بود و در مثال دوم جنسیت نامعلومی داره، فضول تشریف دارن. در واقع هر دوی اون ها علت دروغ گفتنشون رو فضولی دیگران می دونستن و نظرشون این بود که علت دروغ گفتن، دیگران بودن.

این جا من این نقد رو وارد می دونستم که همه علت دروغ گفتن رو به دیگران نسبت می دن و خودشون رو مقصر نمی دونن. در واقع انگار همه نقش مظلومی رو دارن که به اجبار مجبور به دروغ گفتن هستن. و این سوال رو پرسیدم که چرا افراد به موضوع دروغ رای دادن، چرا که به نظر می رسید مشکل افراد دروغ گفتن دیگرانه و نه دروغ گفتن خودشون!

در این حین بود که شهاب که بعد از  کسب رتبه 1 فلسفه مدتیه ترجیح داده سکوت کنه دست در کیفش کرد و

 

و بدین سان بود که هیئت تحریریه صلا جامه ها دریدند و بسان پیلان مست به ظرف میوه حمله ور شدند.

برای بررسی این پدیده اجازه بدید نگاهی بندازیم به هرم مازلو:

 

همون طور که مشاهده می کنید در پایین ترین سطح این هرم، نیازهای فیزیولوژیک قرار داره که شامل نیاز به غذا، آب، هوا و ... می شه. مازلو اشاره می کنه که تا زمانی که نیاز سطوح پایین تر افراد برطرف نشده باشه، نمی تونن به نیازهای سطح بالاتر و در راس اون ها نیاز به خودشکوفایی برسن. حالا با این وضعیت هیئت تحریریه، ما چرا داریم نشریه در میاریم خودم هم نمی دونم!

بعد از این من پیشنهاد آموزش رو دادم و گفتم با آموزش می شه دروغ گویی افراد رو کم کرد. اکثر بچه ها مخالف این نظر بودن. شهاب به شرایط فعلی جامعه اشاره کرد که دائما همه می گن دروغ نگین ولی این روش جواب نداده. خود شهاب روشی رو پیشنهاد کرد که نمی دونم دقیقا اسمش رو باید چی گذاشت ولی با این مثال توضیحش داد که شهاب با دوست دخترش میره تو خیابون و این باعث می شه این کار به مرور جا بیفته و تعداد بیشتری این کار رو انجام بدن. البته بحث این که این هم نوعی آموزشه مطرح شد ولی شهاب این تفاوت رو مطرح کرد که قصدش از این کار آموزش کسی نیست و این تغییر به مرور ایجاد می شه. به نظر شما هدف شهاب از این کار چیه؟!

شاید با شناختی که از مرصاد دارید، تعجب کنید که برای مدتی خبری از مرصاد نبوده ولی مرصاد صبر کرده بود تا در نقد آموزش جمله ای رو بگه که هنوز صداش داره تو گوشم می پیچه:

آموزش یک لوکوموتیو نیست، یکی از این واگن هاست

در نهایت موضوع آخر رو مرصاد مطرح کرد. از نظر مرصاد مشکل دروغ گفتن یا دست کم بخشی از اون، از این مسئله ناشی می شه که اخلاقیات یک جا تولید می شه و واقعیت جای دیگه. از نظر مرصاد زمانی دروغ گفتن افراد از بین می ره که اخلاقیات بر اساس واقعیت ساخته بشن. در این مورد زیاد صحبت شد و مثال های مختلفی هم زده شد. فکر می کنم یکی از مثال ها مربوط به اتفاقی بود که تو سیاست می افته. این که وقتی کسی می خواد رئیس جمهور بشه قول هایی می ده که نمی شه انجامشون داد. یکی از نقدهایی که به این حرف وجود داشت این بود که نمی تونه جواب گوی شرایط مختلف باشه. مثلا مغازه داری که دروغ می گه و جنسش رو گرون می فروشه با این شیوه تغییری در کارش نمی ده و همچنان دروغ می گه و یا کسی که دزدی سه هزار میلیاردی می کنه. البته مرصاد اعتقاد داشت این افراد هم با این شیوه دیگه دروغ نمی گن، مثلا کسی که دزدی سه هزار میلیاردی می کنه میاد میگه من دزدی کردم ولی چون قدرت دارم نمی تونید منو بذارید کنار! یا مغازه دار می ره شرکت اپل رو راه می ندازه!

و نقد آخر این حرف هم مربوط به خودم بود که منجر به کشف دلیل واقعی نزول 124000 پیامبر شد:

سروش: آیا می دانید 124000 پیامبر برای چه نزول کرده اند؟

هیئت تحریریه صلا: نه

سروش: برای این که اخلاق و واقعیت هرگز با یکدیگر همسان نبوده اند!

هیئت تحریریه صلا: خفشو!

 

با تشکر از عزیزانی که در تهیه این گزارش ما را یاری کردند

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه 94/2/14

به نام خدا

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه ی دوستداران، همراهان و اعضای هیئت تحریریه صلا

جلسه دوشنبه صلا با پیشنهاد مرصاد پیرامون وبلاگ شروع شد، مرصاد پیشنهاد داد که برای رونق بیشتر وبلاگ، به بازنشر مقالات گذشته در اون به پردازیم که اینطوری هم مقالات گذشته که ممکن به چشم خیلی ها نیومده باشه دیده میشن، هم فرصت بحث و گفتگو حولشون شکل میگیره و هم افراد فرصت پیدا میکنن مقالشون رو که ممکنه اون موقع به دلیل فشار چاپ و مسائل این چنینی کامل نشده بود رو بازبینی و اصلاح کنن.

در ادامه امید مسئولیت نوشتن یه متن رو برای معرفی صلا در وبلاگ قبول کرد که خدا خیر دهادش.

از دوستان جدید هم یونس جلسه پیش به جمع ما اضافه شده بود که از همین تریبون بهش خوش آمد میگیم.

اما بعد...

جلسه این هفته با محور انتخاب موضوع برای شماره بعد پیگیری شد، چند موضوعی به شکل تیتر وار معرفی شدن و 2 موضوع هم مورد بحث قرار گرفتن.

لیست موضوعاتی که از هفته پیش مطرح شده بودن به این شرحه:

·        افراد خاص در دانشگاه( افرادی مثل دانشجوهای خارجی یا افراد معلول و ... که شرایط و ارتباط متفاوتی رو در دانشگاه تجربه میکنن)

·        رودربایستی

·        آب (بحران جهانی آب و ...)

·        پرخاش و خشونت( جلسه قبل درموردش کمی صحبت کردیم)

·        ازدواج

·        عشق

·        پیری

اما بحث های اصلی جلسه با مطرح شدن موضوع celebrity  پیش رفت. در مورد این موضوع موارد زیادی مطرح شد که به واسطه ی زیاد بودنشون من تیتروار بهشون اشاره میکنم:

·        جنبه ی محبوبیت و معروف بودن در مورد celebrity و ارتباط تنگاتنگ این مفهوم و ساخته شدنش با رسانه

·        وجود این حالت خاص در مورد اونها که همه اونها رو میشناسن ولی اونها نسبت به آدم های کمی شناخت دارن و این تجربه ی متفاوتی رو برای اونها رقم میزنه

·        یکی از مواردی که در مورد زندگی این افراد مطرح شد این بود که گویا celebrity  ها تلاش میکنن خودشون رو آنگونه که میخواهند نشون بدن و در واقع اونها در کنار رسانه تصویر سازی میکنن نه واقع نگاری.

·        یه جنبه مهم دیگه که مطرح شد جایگاه رسانه در ساخته شدن celebrity بود. همچنین اینکه در رسانه ابعادی از رازآمیزی به زندگی این افراد اضافه میشه که خودش خیلی مهمه.

·        یه نکته دیگه در مورد این بود که اصلا ما به کیا میگیم celeb ، بعضا جامعه های هدف متفاوت و قشر های متفاوت در جامعه celeb های متفاوتی دارن، ممکنه برای یه سری یه خواننده celeb باشه و برای یه سری یه فیلسوف مشهور و لذا برای تعریف این مفهوم باید بتونیم به وجوه مشترک اونها مثل شهرت بپردازیم.

·        در ادامه به این پرداختیم که اصلا celeb ها چگونه شکل میگرین که در کنار رسانه خود جامعه وزنه مهمی بود، برای مثال یه نکته ای که بهش اشاره شد بازیگرایین که میرن به سمت خوانندگی و بعد از عدم اقبال این کار رو رها میکنن و لذا جامعه تا حدی به اونها جهت میده.

·        یه چیز دیگه هم که از اون جلسه نوشتم و به شکلش میخوره از جملات مرصاد باشه و من الان منظورشو یادم نیست اینه که celeb ها واقعیت رو واقعی تر معرفی میکنن.

اما موضوع بعدی که دربارش صحبت شد مسئله ی دروغ بود.

موضوع رو میلاد با این دغدغه و مشکل شروع کرد که انگار هرچه توی زندگیمون پیش میریم و زندگی ابعاد بزرگتری پیدا میکنه، جامعه ما رو سوق میده به سمت دروغ گفتن و دروغ های زیادتری گفتن تا بتونیم مثلا زمان بی حوصلگیمون دوستمون رو بپیچونیم یا مواردی مثل این. در مورد این موضوع نکات زیر به نظرم میرسه:

·        یه مسئله ای که تا حدی بر سر اون اشتراک داشتیم آزاردهنده بودن دسته ای از دروغ ها بود مثل دروغ های کوچکی که امروز توی جامعه خیلی رایج شدن مثل دروغ گفتن برای غالب کردن جنس یا امثالهم.

·        یه نکته ای که به نظرم جای بحث داره اینه که آیا وانمود کردن یا نمایش دادن دروغه و اینکه کجاست که ما انتخاب میکنیم به شکل متفاوتی نسبت به زمان های دیگمون رفتار کنیم و این کارمون یه شکلی از دروغ محسوب میشه.

·        یه مسئله ی مهمی که مطرح شد و زمان زیادی از جلسه رو به خودش اختصاص داد و آخرای جلسه هم با صدای بلند پیگیر شد جاهایی هستن که دروغ گفتن در اونها خوبه. مرصاد موقعیتی رو مطرح کرد مثل زمانی که برحسب اتفاق و برعکس همیشه غذای مادر شما شور شده و اینکه در چنین شرایطی دروغ گفتن خوبه یا بد و به طور کلی تر آیا دروغ گفتن در هر شرایط وموقعیتی مذمومه یا شرایطی هست که اتفاقا باید در اونها دروغ گفت.

·        در رابطه با مسئله ی بالا که مطرح شد( خیلی طول و تفصیل داره من سعی کردم خیلی خلاصه وتیتر وار اشاره کنم) به نسبت ترحم و صداقت هم میشه پرداخت. بعضی جاها ما به افراد دروغ میگیم تا ازشون حمایت کنیم یا بعضی جاها منافعمون در میونه اعم از مادی ومعنوی. به طور کلی تر یه نگاهی که مطرح شد درباره ی جاهایی که دروغ گفتن خوبه این بود که برخی موقعیت ها هستن که دروغ گفتن در اونها برای منافع شخصی نیست بلکه برای خود فرد مقابله. اینجا این نکته باقی موند که آیا این خوشحال کردن فرد مقابل مثلا خوشحال کردن مادر با وجود غذای بدمزش هم میتونه نوعی از نفع شخصی حالا به شکل معنوی و نه مادی تلقی بشه یا خیر و تفاوتش با دیگر مثال ها چیه؟

·        سه تا مثال مهم داشتیم در این باب یکی همون مثال مادر بود، یکی فردیه که مثلا برای مجری گری رفته و خراب کرده و میاد از دوستاش میپرسه کارش چطوربود و اونا باید چی بگن و یکی اینکه فردیه که دوست نامزدش یا دوست دخترش رو پیچونده و با یکی دیگه رفته بیرون و حالا اگر دروغ بگه که با کی رفته بودن بیرون این برای نفع شخصی خودشه یا ناراحت نکردن اون دختر؟

·        من یه مسئله دیگه رو هم مطرح کردم در رابطه با بیان اعتماد در جامعه و اساس مخالفت های من با مرصاد در این نکته بود که مرز مشروعیت دروغ خیلی قابل تفسیر و سیاله و شما میتونی با این توجیه که دروغت برای نفع خودت نیست مرتب دامنه ی اون رو گسترش بدی یا اینکه تفاوت میان منافع معنوی و مادی رو از بین ببری و با توجیه دروغ های معنوی، دروغ های برای منافع مادیت رو هم مشروع بدونی و خب نتیجه ی یه همچین اتفاقی از بین رفتن بنیان اعتماد در جامعس که در جلسات بعد بیشتر به اون پرداخته شد.

·        نوید در مورد دروغ یه فیلم معرفی کرد به نامthe invention of lying که به نظرم ایده ی خیلی جالبی داشت و میشه که بخوبی در این موضوع بهش پرداخت

دوستان من در همین حد ازم بر میومد و بابت تاخیر هم عذرخواهی میکنم.

یا حق

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی