۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

محور های سرمقاله عشق

به نام خدا

دوستان سلام و وقتتون بخیر

اول از همه عذرخواهی میکنم بابت تاخیری که در نوشتن سرمقاله پیش اومد

چیزی که در پایین میاد محور های کلی سر مقاله هستن که از گزارش جلسات موجود بر روی وبلاگ استخراج شدن و البته با توجه به کثرتشون همشون در سرمقاله نخواهند اومد در ضمن دسته بندیشون هم عالی نیست ولی تلاش کردم یه دسته بندی کلی برای خودم بکنم تا شاید یکم ذهنم نسبت به صحبت های انجام گرفته در این 4 جلسه مرتب تر بشه:

متاسفانه با توجه به عدم وجود رتبه بندی در بالت روی وبلاگ مجبور شدم عکس بزارم، کسی فایل رو خواست بگه براش بفرستم:

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه پرونده عشق-جلسۀ چهارم

 آخرین جلسه از سلسله نشست های بحث دربارۀ پروندۀ عشق با حضوری جمعی از بچه های عشقی و "آجری" صلا یکشنبۀ این هفته برگزار شد. از حضرات عشقی حاضر در جلسه باید از محمد خانی، مرصاد، این میلاد، اون میلاد، پیمان، رامین، پریسا، امید، عرفان و پدیدۀ بی چون و چرای این فصل از جلسات، نوید افتخار، نام برد.
با اینکه جوان گرایی از ویژگیهای این فصل از صلا بوده اما جا داره همینجا یادی بکنیم از اسطوره های غایب اما آجری صلا که آخریشونم از قضا بی خدافظی رفت، آقامون وحید مفتخری، عجایب نادری و سروش گلبابایی...  

از حواشی این جلسه، گردهمایی و حضور میلیونی عرق ریزان تشکیلات انجمن مستقل سراسر جهان در سرزمین آفتاب تابان، جلوفنی، بود. ازونجایی که تردد حضرتشان از کنار کتابخونه زیاد بود، مجبور شدیم تعدیلی در کلماتمون ایجاد کنیم که اگه نمیکردیم نمیدونم من گزارش این جلسه رو چجوری باید مینوشتم که وبلاگ فیلتر نشه! خلاصه کلمۀ رسای "آجر" جایگزین کلمۀ فلانِ "فلان" شد و ترکیباتی مثل آجری، آجرفروش، آجرپاره و غیره اسباب شوخی بچه ها!

بنای اصلی این جلسه بر این بود که به تعیین مقالات این پرونده برسه که باید بخونید تا پایان و ببینید رسیده یا نه!!

رامین در ابتدا این سوال رو مطرح کرد که آیا هر دو نفری می تونند عاشق هم بشند؟ عارفی ندا درداد که آری، مثلا در بازی جرئت و حقیقت وقتی حقیقتهای عجیب غریب آدمها رو میشه، دیده شده که آدمها عاشق هم شدند. بعد باز رامین با این مثال بحث رو بازتر کرد که نیویورک تایمز اومده نتایج یک آزمایشی بدین شرح رو منتشر کرده: یک سری سوال خاص طراحی شده و از یک دختر و یک پسر خواستن که رو به روی هم بشینن و این سوالها رو از هم بپرسن و جواب بدن. این سوال ها مثلا راجع به خجالت آورترین لحظات زندگی و این مدل چیزهای خیلی شخصی بودن که کسی معمولا جز با دوست صمیمیش یا عشقش مطرح نمیکنه. در نتیجه دیده شده که خیلی از این دختر و پسرهایی که این آزمایش روشون انجام شده، عاشق هم شدن و بعد آزمایش دست همو گرفتن و رفتن بحث رو ادامه بدن!

پریسا اینجا این ایراد رو وارد کرد که این نوع از عشق پایداری چندانی نداره، و پایداری یکی از ویژگی های دوستی عمیق و عشقه. مرصاد هم اضافه کرد که سعی این نوع تحلیل اینه که عشق رو به "دانستن دربارۀ هم" تقلیل بده،  در حالی که قصدیت هم در دوستی خیلی مهمه. یعنی با دانستن صرف دربارۀ دیگری نمیشه دوست شد.

در ادامه به این بحث رسیدیم که آیا آدم عاشق کسی که  شبیهش هست میشه یا کسی که ویژگیهای متضادش را دارد؟ مرصاد، که کم حرفی پیشه کرده و بیشتر میانۀ میدان رو بدست گرفته، گفت میخواد اینجا برای اولین بار از عشق اصرارآمیز دفاع کنه. دفاعش از این وجه بود که کسی که علاقه هاش مشخصه و شکل گرفته، عاشق کسی بشه که متضاد با خودش هست. (اما اینجا باز شخص عاشقِ خودش نشده و نقدی که مرصاد به عشق اسرارآمیز وارد میکرد هم مطرح نیست.)

حالا می رسیم به نقطۀ عطف جلسه. نوید در اینجا ناگهان از خود برون آمد و گفت که سخته که به کسی که باهاش دوست بودی بگی "دوستت دارم" و بخوای عاشقش باشی. و از اینجا به این رسید که حالت خوب عاشقی، عشق در باره. میری بار، با یکی حرف میزنی و داستان میکنی. و اینجا که عشق مستقل از دوستیه، عاشقی راحت تره.

من (شهاب) گفتم که آشنایی تو بار آشنایی توریستیه، چون میری چندساعت با یکی سرگرم میشی و میدونی تموم میشه میره.

بعضی از بچه ها و از جمله مرصاد هم گفتن که بار برای کار دیگه ایه غیر چیزی که نوید میگه ست. ولی نوید دفاع کرد که قبول ولی با این حال می تونه بعد از "آن کار دیگر" به عشق هم برسه. من گفتم دوستی (و در ادامه ش عشق) از جنس بودنه، و داشتنی نیست که بخوای برای بدست آوردنش از وسایل دیگه استفاده کنی و براش برنامه بریزی. وقتی قصد دوستی و رفتار دوستانه و طرف مقابل متناسب و غیره باشه، اتفاقی میفته که میشه بهش گفت دوستی. اینه که نمیشه گفت من میرم برای آجر، ولی حالا شایدم بعدا دوست یا عاشق شدیم، چون دوستی ربطی به آجر نداره، هرچند که بتونه بعدها به دوستی ختم بشه.

نوید اینجا یک تنه به دل دشمن زد و از خودش دفاع کرد که اگه آجر نباشه دوستی هم نیست. یعنی راه دوستی از آجر میگذره. و این همون ایدۀ انقلابی نوید بود که نقدهای بعدی هیچ از اعتقاد او به آن نکاست! مرصاد انتقاد کرد که ایدۀ نوید، به معنی استفاده کردن از دوستیه، و هرکس دیگری می تونه اینجا جایگزین دوست بشه، که نظرش مورد استقبال قرار گرفت.

پریسا هم با مطرح کردن این سوال بحث نوید رو به چالش کشید که ازدواجِ (خیلی) سنتی این شکلی ست که اول ازدواج میکنیم، بعد عاشقِ هم میشیم. اما آیا بعدا واقعا عاشق هم میشن؟ نه لزوما و حتی معمولا. و این مثال نقضی بود که نوید نپذیرفت.

میلاد گفت عشق می تونه افلاطونی باشه و نمیشه گفت عشق افلاطونی، عشق نیست. نوید که ذره ای از تک و تا نمیفتاد درجواب گفت "چرند است!"  اما حرف نوید این بود که اگه عشق مستقل از آجره، پس چرا ما عاشق پسر نمیشیم؟ دربارۀ جواب این سوال جلسه های پیش حرف زدیم و استدلالهای موافق و مخالف زیادی مطرح شد. از طرفی این جلسه هم خیلی روش بحث نکردیم، و من برای همین حرفها رو اینجا تکرار نمیکنم.

درادامه عرفان گفت، عشق هدف نیست و هدف چیز دیگه ایه ولی بحثش ناتموم موند یا من اینطوری یادم میاد...(لطفا اصلاح کنید اینجا رو)

محمد خانی در ادامۀ حرف نوید گفت آجر رو جزء مهمی از عشق اروتیک میدونه ولی به این معنی قائل نیست که آجر مقدمۀ عشقه.

مرصاد اینطور وارد بحث شد که دوستی منجر به عشق، آجر کجاشه؟

عرفان اینجا در جواب مرصاد و به نوعی در دفاع از نوید، گفت که اینکه من آجرو به عنوان پیش زمینۀ دوستی نمیپذیرم، به پیش زمینۀ فرهنگی من برمیگرده. یعنی در یک فرهنگ دیگه (مثلا جایی که بار بشه رفت) آجر میتونه زمینه ای برای دوستی باشه.

من گفتم چون دوستی یک حالتیه که "هست". و جز در حالتِ بودن معنایی نداره. یعنی چیزی که فرضا در نهایت منجر به دوستی میشه، اگه غیردوستانه باشه (مثل استفاده از یک آدم) و ربطی هم به حالت دوستی نداشته باشه، یه عمل ریاکارانه ست.  

و بحث تقریبا با این حرف مرصاد تموم شد که دوستی در روابط انسانی چیز جداییه و هرنوع رابطه ای دوستی نیست. جایی که بهره کشی و استفاده میکنی، دوست نیستی.

و اینجا بحث تموم شد و نوید قانع نشد. ادامۀ جلسه هم به تقسیم مقالات رفت.

 

مقالات پرونده

قرار شد این شماره دوصفحه رو اختصاص بدیم به بحث. که تقریبا سه نفر توش مشارکت کنند.

حدود موضوع مقالات دیگر:

اون میلاد- عشق رویایی

مرصاد- نقد عشق رازآمیز

نوید- عشق بعد از چند سال دوستی سخت است...

محمدخانی- رابطۀ خود و دیگری در عشق + مسئلۀ کتمان عشق

رامین- نقد کتاب در پرونده

پریسا- موضع ضعف و قدرت در دوست داشتن

شهاب+این میلاد- یک مقاله راجع به بحث عشق و هورمون ها و اینها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش پرونده عشق جلسه سوم

 به نام او

جلسه سوم پرونده عشق بعد از یک هفته تاخیر در روز یکشنبه هیجدهم مرداد برگزار شد. جلسه برعکس همیشه زود شروع شد. همه سراغ  شهاب و وحید میگرفتن که سردیبر ناامید از آمدن آنها بود که یکهو در باز شد وحید و شهاب در چارچوب در نمایان شدن غریو شادی برخاست.

خب ابتدای جلسه به بحث درباره فرم دو جلسه قبل پرونده عشق گذشت. دو انتقاد وجود داشت یکی اینکه حرفها تکرار شدن در جلسه دوم؛ دومی این بود که برای حرف جدید زدن کاری در طول هفته انجام نمیشه. من به شخصه همیشه از بحث درباره فرم فراری بودم. همیشه این بحث ها ملال آور بوده واسم. نظرم هم اینکه باید در خود جلسات ایراد رو بر طرف کنیم. یعنی اگر حرفی تکراری بود در خود جلسه بگیم که این حرف رو هفته پیش زدیم حالا ادامه اش چی میشه.

با همین رویکرد ادامه دادن وارد پرونده عشق شدیم. به طور خلاصه گفتیم که ما دو جا از عشق سراغ گرفتیم یکی در عشق راز آمیزی که مبتلا به خیلیا بخصوص سال اولی های دانشگاه. و دیگر عشقی که در شناخت یک دوست و عمیق تر شدن ارتباط با یک  دوست بوجود میآد. اسم این عشق رو گذاشتم عشق به مثابه ادامه دوستی. حالا سوالمون این بود که مسائل دامن گیر این دو عشق چیستند. به جای صحبت از کلیات درباره این دو نوع عشق سراغ مسائل که با پذیریش این دو مدل پیش خواهد آمد رفتیم. قرار شد این کلیات رو نادر بعنوان دبیر پرونده در قالب سرمقاله بیاره و مناظره مکتوب هم به چالش های دو طرف این درگیری مجال خوبی برای بیان بده.

اولین پیشنهاد این بود که با هر تعریف عشق آیا میشه درباره تعدد عشق ها حرف زد. آیا ما یکبار عاشق می‌شویم و تمام؟ اگه مدل عشق ادامه دوستی رو بپذیریم آیا عشق ها متعدد ممکن نخواهند بود؟ و اگر تعدد عشق ها رو بپذیریم ترم های مهم مثل خیانت و تعهد چگونه معنا می‌شوند؟ به نظر خودم من خیلی مسئله خوبی برای پرداخت اما چندان پرداخته نشد. البته وقت همچنان باقی است.

مسئله دومی که به طور مفصل به آن پرداخته شد تفاوت عشق در مردان و زنان بود. سوال مطرح این بود که در این دو مدل عشق مطرح شده آیا بین زن و مرد تفاوتی گذاشته شده است یا خیر؟ مثلا اگر عشق ادامه دوستی باشه و رکن رکین آن دوستی باشه، پس به این راحتی نمی شه از عشق کاملا متمایز صحبت کرد. چون دوستی بر پایه رابطه دو طرف و برابر معنا دارد.

از کلیشه های موجود درباره زنان و مردان شروع کردیم به تحلیل این کلیشه ها پرداختیم. مهمترین کلیشه مطرح شده ناز و نیاز بود که زن تجلی ناز در عشق است مرد تجلی نیاز. قبل از مطرح شدن این کلیشه اشاره شد که دختران کمتر مجال بروز عشق پیدا میکنند و از این رهگذر وارد موضوع شدیم. البیته اعتقاد بر این بود که زن در مدل سنتی از بروز عشق به طور کامل منع میشد و  جامعه امروز خیلی فرصت هایی را بوجود آورده تا زنان نیز از ناز دست بردارن به طلب عشق رو بیارن اما هنوز موانع از فرصت ها پیشی میگیره.

سوال که از معادله ناز و نیاز پرسیده شده این بود که جایگاه کنش گری و قدرت در این مدل از روابط چگونه است. مثلا اگر دختری از پسر خوشش بیاد می تونه در مقام کنشگر این عشق را بروز بده؟ به دو لحظه متفاوت در این تحلیل رسیدیم اینکه کنشگری ابتدا در طرف نیازمند رابطه شروع می‌شود اما در ادامه این طرف دختر است که قدرت خود را برای برقراری یا عدم برقراری رابطه اعمال میکند. اما سوال این بود که در لحظه قبول ارتباط چه بلایی سر نازی که یک دختر بعنوان ابزار قدرتش استفاده میکند می آید. آیا می‌شود همیشه ناز کرد؟ و اگر نه آیا میشود به دختران بعنوان کنشگر این رابطه نگاه کرد؟

انتقاد جدی که وارد شد این بود که این نگاه به روابط و نقدشون هر دو از یک نگاه مردسالار بیرون آمده است. اینکه نظام مردسالار نقد می‌شود خود یک نقد مردسالارانه است( علت این امر رو من خودم نفهمیدم ولی شاید بخاطر اینکه سعی داره این تحلیل جایگاه زنان رو بعنوان طرف درخواست شونده  متزلزل کنه)

بحث رفت به سمت تحلیل خود ناز. اینکه ناز یعنی چی؟ ناز کشیدن داره کدام امر رو در عشق نمیان میکنه؟ این طور به نظر میرسید که ناز و نیاز در عشق رازآمیزی خود رو به کمال میرسونن. چون ناز کردن همان تبدیل به راز شدن رو بر عهده میگیره.  اینکه ناز مانع از شناخت یکطرف و تبدیل شدنش به راز میشه. برای همین بهترین محفل برای عشق رازآمیز جهان واقعیت ما نیست. چون این رابطه روزی از راز بدون خود باید دست بردارد و از نزدیک به شناخت تبدیل شود به قول شهاب عشق راز آمیز اصولا این جهانی نیست ولی عشق یه پدیده این جهانی و واقعی. بنابراین نمی توان تا ابد از راز حرف زد بالاخره زمانی میرسه که این راز از پرده برون خواهد شد.

بحث از این جا به بعد کشید به تفاوت زن و مرد به طور کلی که من از همه اش صرف نظر میکنمJ

اما قرار بر این شد که برای جلسه بعد سرمقاله نوشته شود و مقالات پرونده هم مشخص شود. دوستان فقط من یک چیزی رو بعنوان تذکر بگم ما درباره تیتر اول جلد پرونده صحبت نمیکنیم. نشون داده این موضوعات به شدت زمان بر یک فکر به حالش بکنیم کارمون در سال تحصیلی راحتره.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

نکاتی درباره "عشق"

دکتر نشو بیمار را بیمار می فهمد...                                                                                       

 در جامعه رویدادهایی وجود دارند که به آنها عشق میگوییم. حال هدف این است که یک پدیدار واقعی را توصیف کنیم فارغ ازینکه ما این رویدادها را تخیل و توهم بدانیم،شهوت و هوس بدانیم و یا هر چیز دیگری. به هر جهت رویدادهایی وجود دارند که در نامگذاری متعارفی "عشق زمینی"خوانده میشوند و هدف فهمیدن ماهیت آنهاست و مهم نیست که بر اساس تعریف ما نامشان چیست.

البته این حرف به این معنا نیست که کسی حق ندارد تعریف خودش را از واژه "عشق" داشته باشد و یا این که نتواند از  نامگذاری متعارف ناخشنود باشد. اما چیزی که در این میان مهم است، این است که در تعریفها و تفسیرهایمان ازین واژه، ماهیت یا لااقل ویژگی های مهم این رویداد پرتکرار قربانی نشود.(قربانی شدن را به معنای مغفول نهادن و یا انکار کردن بگیرید.) به بیان دیگر، آگاهی و تجربه خود از مساله را مسحور بازی با کلمات نکنیم...

با توجه به این توضیحات و با توجه به تذکر نادر خان عجایبی در راستای این که کمی موضعم روشنتر باشد :)، لازم است کمی از پیش فرضهای خودم بگویم. اولا من اصراری بر ارایه تعریفی از عشق که آن را از هرگونه عیب و نقصی مبرا کند و از هر لحاظ آن را اتفاق مبارک و نیکویی  قلمداد کند، ندارم. حتی با این رای که عشق را نوعی بیماری و  ناسلامتی روحی میداند تا حد خوبی همداستانم! عشق ممکن است باعث پریشانی روحی فرد شود، احساس دلتنگی شدیدی در او بوجود آورد، می تواند یکطرفه باشد، مانع س ک س خوب شود و حتی تا مرز جنون نیز پیش  برود.

 اما به نظرم بسیاری از ایراداتی هم که به عشق وارد میشود،  ناروا و ناپخته است. در جامعه ما بدبینی های توام با تحقیری نسبت به عشق  وجود دارد که به نظرم جای بحث و بررسی دارد.( در جلسه قبل تا حدی در موردش بحث کردیم و به نظرم هنوز حرفهای زیادی در این زمینه وجود دارد.)

از طرفی عشق می تواند یک پیامد بسیار مبارک داشته باشد، که انصافا در روزگار ما غنیمت است. در حد اشاره بگویم؛ در جهانی که از جزایر فردیتهای مجزا و پراکنده تشکیل شده است، عشق بیش از هر چیز دیگری-حتی خانواده و مناسبات دوستانه- پتانسیل این را دارد که هویت و خویشتن نزدیک ما را مورد ارزیابی و بازسازی قرار دهد. کاملا طبیعی است که در شرایط زیست اجتماعی امروز ما، واقعی ترین و اصلی ترین خویشتن خویش را، خودی بدانیم که در مقام محرمیت پدیدار می شود و عشق فرصت خوبی به فرد میدهد تا با چرخیدن نگاه و توجهش از سمت و سوی خود به مقصد دیگری( البته با قبول وجود مبالغه در این حرف)، کمی بیرون از خود بایستد و این بار با نگاهی بازتر جهان  دیگری را ببیند و نیز از منظری عمیقتر در جهان خودش نظر کند.

هرچند که به نظرم آدمها بعد از گذراندن تجربه عاشقی، احساسی که از تنهاییشان دارند، عمیقتر و تلختر میشود  و این وجه تراژیک زندگی بیشتر رخ می نماید،اما به هر جهت عشق فرصتی هرچند کوتاه به آدم می دهد تا کمی از زیر گرانی بار عقل دور اندیش و معیشت اندیش به در آید و سبک جانتر و جسورتر زندگی کند و اگر هم کسی بتواند عشق را به کیفیت اکثر لحظه های زندگیش بدل کند، که زهی سعادت!

اما به نظر می آید چیزی که بیش و پیش از همه باید ملاک ارزش داوری درباره این رویداد باشد، کنش عاشق است. به این معنا که تجربه عاشقی آدمها در خاطرشان عموما با چه اعمال و رفتاری همراه بوده است. ازین رو بسیار مایلم که در این پرونده یک کار آماری کوچک انجام دهم و با کسانی که تصور میکنم بتوان در این مورد با آنها صحبت کرد( طبعا از میان دوستان نزدیکم که در مورد تجربیاتشان تا حدی اطلاع دارم)، گفت و گو کنم تا بر پایه یک جامعه آماری هرچند کوچک بتوان دید بهتری نسبت به این بخش از ماجرا داشت. نمیدانم که چقدر میتوان موفق بود و به کنه ماجرا نزدیک شد ولی به نظرم وجود چنین تجربه نگاری در این پرونده میتواند جالب و موثر باشد.(اگر کارهای مشابه در این زمینه انجام شده- که قطعا شده- خیلی مایلم که از نتایجش باخبر شوم.) 

  محمد

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه ی صلا 4 مرداد 94

ادامه ی بحث با موضوع عشق...

اعضای جلسه:مرصاد،محمد،نادر،میلاد،میلاد یزدان،نوید،وحید،شهاب،حمید رضا،سروش،پریسا،اسما،دوست اسما،امید

بحث از سوال جالب جلسه ی قبل میلاد آغاز شد که فرق انسان و حیوان چیه؟!

عقل،احساس،...

من گفتم اصلا مقایسه نمیتواند صورت بگیرد،تو حتی نمیتوانی خواب انسان و حیوان را هم با هم مقایسه کنی!

مرصاد ضمن تایید این حرف اضافه کرد که تو تنها میتوانی در مقایسه با آن خود را توجیه کنی،جسمیت تمام حیوان در مقابل روحیت تمام ما!

و اما بریم سر اصل مطلب... عشق

نقطه ی کانونی بحث از دو نوع تجربه نشأت میگیرد: اولی تجربه ی راز آمیز و دومی هم همون عشق معمولیه!

راز آمیز بودن موجب اخذ تعداد کسیری از ویژگی های خارق العاده است.

نادر:صمیمیت،میل و تعهد سه رأس مثلث عشق اند.

محمد:عشق عرفانی را صرفاٌ به ویژگی های راز آلود محدود نکنیم بلکه ویژگی های فیزیکی عشق از جمله در آغوش گرفتن و رابطه ی جنسی را نیز لحاظ کنیم.

دوست اسما:عشق اراده ی شما برای ساختن چیزیست که شما به آن نیاز دارید.

مرصاد:بعد از تایید صحبت گفت؛عشق راز آمیز عاملیت را از سوژه عاشق میگیرد یعنی درحقیقت شخص ناخود آگاه یک نفر را دوست داشته!!!

اسما:همه ی ویژگی عشق راز آمیز این نیست و متهم کردن آن شخص به طور محض درست نیست.

نوید در این میان به نکته ای اشاره کرد که؛عشق به تکامل می رسد و در حقیقت بطور دیالکتیک جلو می رود،تجربه ی عشق در طول زمان تفاوت پیدا میکند.

پریسا: در تجربه های اولیه عاملیت وجود ندارد!

مرصاد:عشق اصولا رابطه ی خود به دیگری است و مشکل من با عشق راز آمیز درگیری شخص با خود است.

اسما:با همه ی این تفاسیر در عشق راز آمیز عاشق از وضع خود احساس رضایت دارد. ضمن اینکه راز در عشق قطعا ارزشی برای عاشق دارد.

میلاد:اما شخص عاشق در این نوع عشق تباه می شود.

اسما:این درسته که ممکنه از نظر ما این اشتباه باشه اما از نظر خود شخص این موضوع تعالیه!

محمد پرسید: اصلا راز آمیز بودن عشق چه اشکالی دارد؟

مرصاد:راز آمیز بودن یک جور توهمه... و برای تایید این حرف به این موضوع اشاره کرد که چرا همه ی این اتفاقات بعد از کنکور و بالاخص در سال اول دانشگاه اتفاق می افتد؟

اسما در پاسخ گفت: چون قبل از اون در موقعیت های مختلف نبوده.

محمد در پاسخ به مرصاد با اطمینان گفت:و این همان عشق است.

مرصاد:چرا توهم نباشد؟

محمد:دیگر آیینه ی تو نیست،دیگر ی معیار و اندازه توست.

اسما با لحنی اعتراض آمیز گفت:پس داستان هایی مثل شیرین و فرهاد،رومئو و ژولیت و... از کجا آمده اند؟ من نمی توانم کلیت آن را زیر سوال ببرم.

میلاد حرف جلسه ی قبلش را تکرار کرد که؛من به این باور دارم که کسی که نتونه عاشق همجنس خودش بشه قطعا نمیتونه عاشق یه جنس مخالف خودش بشه و بعد هم به عاشقی شمس و مولانا اشاره کرد که ...

مرصاد: عشق باید تا حدی خرکی (معذرت!) باشه که نتونی بگی به خاطر فلان چیز عاشق شدم. و اضافه کرد که عشقی که توی داستان هاست تا حد زیادی عقلانیت کم و احساس زیاد دارند.

پریسا: این عشق میتواند خرکی باشد و بتوان گفت به خاطر آن فلان چیز عاشق شده ام.

اسما: این خرکی بودن در طول تاریخ وجود داشته و به حق هم هست. این را هم گفت که در زندگی باید به یک انداه به عقل و عشق بها داد.

مرصاد این بار دلیل دیگری برای عاشقی آورد آن هم حس تمایز طلبی بود.

نادر:حس تمایز داشتن پیش خود یا دیگران؟ ما معمولا تجربه ی عاشقانه را با دیگران در میان نمی گذاریم،پس پیش خودت.

مرصاد: این خود ما هستیم که آدم های اطراف را تشکیل میدهیم.

دوست اسما: در عاشق شدن عنصر خود شخص مهم نیست.

مرصاد: در حقیقت عاشق می خواهد که این مورد وجود نداشته باشد.

نادر:موردی که جلسه ی پیش توسط مرصاد مطرح شد این بود که از عاشقی به عنوان یک ناهنجاری یاد کرد؛در صورتی که این یک تجربه خیلی خوبه!

مرصاد: تجربه مشروط شدن هم خوب است و مثلا باعث میشود ترس تو از خیلی چیزها از بین برود اما چرا من نباید این تجربه را با تازه وارد ها در میان بگذارم که آنها درگیرش نشوند؟!

شهاب: نمی توان از این کار با حرف زدن جلوگیری کرد اما اینکه راجع به این بیندیشیم و تفکر ایجاد کنیم خوب است.

مرصاد: قطعا صحبت با بی تجربه ها و انتقال تجربه به آنها اثر دارد.

محمد: مسأله ای که در عشق هست اینه که تو می خواهی در نظر یک نفر خارجی به عنوان یک یگانه فرد ایده آل باشی.

مرصاد:این خود خواهیه.

نادر:اگر هم این خود خواهی باشد،خود خواهی مذموم نیست.

حرف شهاب در جلسات قبل که عشق ادامه دوستی است به میان آمد...

محمد:دوستی چطور تبدیل به عشق می شود؟

مرصاد:دوستی با عشق تفاوت چندانی ندارد.

نادر:پس چرا دو کلمه ی متفاوت بین این دو اطلاق می شود؟

مرصاد: تاریخ ادبیات است و تمایز طلبی ...

نادر: تو در عشق چیزی بدست می آوری و همه چیز به تمایز طلبی بر نمی گردد.

در اینجا ریشه کلمه عشق بررسی شد، که از عشقه می آید و آن هم درختی است که خاصیت چسبندگی دارد.

مرصاد:الحق که معنی کلمه عین حقیقت است!

اسما تجربه ای جالب از زوجی را گفت که پس از دوازده سال زندگی مشترک در سه سال آخر به این نتیجه رسیده بودند که رابطه ی عاشقی آنها به پایان رسیده بوده و اتفاقا در این مدت پایانی دوستان بسیار خوبی برای هم بودند و از لحاظ در کنار هم، اما تصمیم به جدایی میگیرند!

بدین گونه...

دقایق پایانی جلسه به بررسی ریز نکاتی پرداخته شد و طبق معمول تصمیماتی برای جلسه ی بعد گرفته شد.

عذر خواهی از دیر کرد در ارایه  گزارش!

امید

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی