۳ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

گزارش جلسه پنجم پرونده شهر

اعضای جلسه: مرصاد دربندی، فاطمه دادرس، شهاب وصالی، وحید مفتخری، آزیتا طاهریان، محمد خانی، علیرضا رضایی، شکیبا شخصیان،پریسا بیگدلی، مهلا ترکاشوند، مهدیه شهسواری، و با حضور افتخاری کسری دارابی!

جلسه با مثالی در مورد درآمدهای شهری آغاز شد. برای مثال هزینه هایی که برای مترو می شود بسیار بیشتر از درآمد حاصل از فروش بلیط های آن می باشد، لذا باید این کسری به نحو دیگری جبران شود که مثلا شهرداری تهران با فروش تراکم به انبوه سازان این کار را انجام می دهد. مشکل اینجاست که وقتی تراکم فروشی به منبع درآمد شهری تبدیل می شود، جوانب دیگری از مساله مانند زیبایی و آرامش در شهر نادیده انگاشته می شود. به بیان دیگر، شکل گیری و توسعه کلان شهری مانند تهران، ایجابات و اقتضایاتی به همراه داشته و دارد که منجر به ایجاد وضعیت نامطلوب فعلی شده است. حال دو گونه تفسیر داشتیم؛ یکی اینکه دلیل عمده این اتفاق، بی تدبیری و سومدیریت در اداره شهر بوده است و دیگر این که وضعیت کنونی، تبلوری از خواست آدمهای این شهر است و تا آن خواست را تغییر نداد، نمی توان تغییر عمده ای در شهر ایجاد کرد.

سپس از آشفتگی و تناقض در خواسته های شهروندی گفته شد. گویی زندگی شهری ما دو ساحت عمده پیدا کرده؛ ساحت اقتصادی و ساحت غیراقتصادی که خواسته ها یا به تعبیری منافع  این دو ساحت در موارد بسیاری با یکدیگر ناسازگار می افتند و افراد عمومآ منافع اقتصادیشان را در اولویت قرار می دهند.در صورتی که انچه باید به دنبال آن بود شادی و رضایت درونی است نه انباشت ثروت بیشتر. در این نگاه دو نکته مهم وجود داشت، اولا آیا اگر همه افراد یک شهر به دنبال شادی و رضایت درونی باشند و آن را بر منافع اقتصادی خود ترجیح دهند، می توان امیدوار بود که وضعیت شهر بهتر از این شود؟ آیا در  این جا نیز تقابل منافع فردی در حوزه غیر اقتصادی منجر به ایجاد مشکلات شهری نمی شود؟

 تلاش برای پاسخ به این سوال، منجر به شکل گیری بحث پیرامون واژه "منافع" شد. منفعت را چگونه باید فهمید و معنا کرد؟ برخی ریشه بسیاری از مشکلات شهری را در خودمحوری آدمها می دیدند و به نداشتن روحیه همکاری در بین افراد جامعه ما اشاره شد که باعث می شود هویت جمعی به جز در شرایطی خاص، برایمان بی اعتبار باشد.(  جوامع آسیای شرقی به عنوان نقطه مقابل این فرهنگ مطرح شد) حال اگر بتوان یک منفعت کلی به نام منفعت شهری تعریف کرد که در واقع همان وضعیت ایده آل شهر باشد، می توان منفعت ارتباطی برد-برد برای جامعه شهری تعریف کرد؟ در واقع می توان به آدمها ابعاد دیگری از نتایج و پیامدهای اعمال و رفتارشان را نشان داد بطوری که مثلا منجر به خلوت شدن خیابانها و کاهش ترافیک و آلودگی و تصادفات و زیبا شدن برج ها و معابر و ....شد؟ و باز سوال بر سر منافع شهر که در چه حوزه هایی و با چه معیارهایی تعریف می شود؟ در اینجا بحث هایی پیرامون کارکردهای قانون و نقش مهمش در شکل دادن به وضعیت کنونی کلان شهرهای مدرن و همچنین رابطه اش با شهروندان شد .

حال اگر بپذیریم که تهران در یک شرایط بحرانی به سر می برد، سوال مهم این است که چگونه باید بر این بحران غالب شد و شرایط را تغییر داد؟ چرا مثلا با احداث اتوبان ها و تعریض خیابانها، باز همچنان مشکل ترافیک تهران پابرجاست؟ چرا با افزایش خطوط مترو، همچنان له شدن و خمیر شدن در مترو ادامه دارد بلکه اوضاع بدتر هم می شود!گویی افزایش امکانات نه تنها کمکی به حل بحران نمی کند، بلکه جمعیت بیشتری را به سمت تهران سرازیر می کند و آن را تشدید می کند.

 از آگاهی های فردی سخن رفت. این که ساکنان یک شهر باید به این باور برسند که برای بهتر شدن یک وضعیت، باید بهایی پرداخت و هرکس به سهم خود بکوشد تا آنجا که می تواند مشکلات شهری را اعم از حمل و نقل شهری، آلودگی محیط زیست و هر آنچه که زشتی و رنج و ناخوشی را در زندگی شهری به ارمغان می آورد، کاهش دهد. اما با رویکرد عملگرایانه، سوال به شکل دیگری مطرح بود. در این شرایط بحرانی، تا کجا باید انتظار رسیدن به سطح مطلوب آگاهی فردی را کشید؟ چقدر دیگر باید وضع ترافیک در شهر بدتر شود تا به این نتیجه برسیم که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنیم؟ و اگر بپذیریم که رویاهای شخصی آدمها وضع را به اینجا رسانده، چگونه باید بر این کابوس بدخیم چیره شد و رویای دیگری ساخت؟ 

در پایان جلسه از وضعیت روحی روانی افراد شهر صحبت کردیم. این که زمان به عنوان یک عنصر کمی و انتزاعی، نقش تعیین کننده ای را در کیفیت احوالات درونی آدمها در زندگی شهری پیدا می کند و همین اهمیت، باعث شده تا ما در تجربه زندگی روزانه خود، شاهد تغییرات گسترده ای  در عواطف و احساسات خود باشیم. این تغییرات به نوبه خود منجر به فرسودگی عصبی و در نتیجه ایجاد نوعی حالت بی حوصلگی و ملال در ما می شود. گسترده شدن این تجربه ها و وضعیت های دیگری ازین دست به تدریج عادات و رفتاری متناسب با این شکل از زندگی در ما ایجاد کرده و قوانینی متناسب با این رفتار به وجود می آورد که میتوان از آن به فرهنگ شهری تعبیر کرد.

در پایان برخی از مقاله ها به قرار زیر مشخص گردید:

مهاجرت های دانشجویی به تهران( جذابیت های کاذب شهری) : آزیتا طاهری

فرار از هویت یا همان پنهان شدن در تهران : علیرضا رضایی

هویت شهری: مهلا ترکاشوند

نقش قانون در شکل گیری روابط شهری: مهدیه شهسواری

زشتی های شهر: شکیبا شخصیان

 دبیر پرونده: شهاب 

                                                                                                                                                                                                                                                                محمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه 13 آبان 94

گزارش جلسه تصمیم گیری درباره پرونده "دروغ"

پرونده دروغ پرونده ای بود که توی اواسط تابستون بهش پرداختیم ولی به دلایلی هیچ وقت بسته نشد. و در معرض فروپاشی بود. به خاطر همین تصمیم گرفتیم که میان جلسات پرونده شهر یک جلسه رو به دروغ اختصاص بدیم و تکلیفش رو معلوم کنیم. این بار با کمک دوستانی که تازه به جمع ما اضافه شده بودند. من در ادامه چیزهایی که از جلسه فهمیدم رو میارم و سعی میکنم تا اونجایی که فهمیدمشون توضیح بدم. به خاطر همین کلا دیگه از کسی اسم نمیارم و سعی میکنم حرف هایی که شما زدید رو این زیر بهشون فکر کنم:

اگر که صحبت کردن درباره موضوعاتی مثل اخلاق و عشق و سیاست و خانواده کلیشه باشد پس صحبت کردن درباره دروغ که خط نامرئی بین اینهاست به طریق اولی کلیشه خواهد بود.چرا که علاوه بر این که دروغ با تمام موضوعات کلیشه ای گره میخورد، استفاده بی جا و گاها مبتذل از ان برای گرفتن ژست های اخلاقی و طرد و ذم ان برای موعظه های پوچ در اینجا و آنجا بر میزان این کلیشه بودن افزوده. تا جایی که هیچ کدام از این پند و موعظه ها نه تنها کمکی به فکر کردن درباره این مسئله(دروغ) نمیکند بلکه به قطع یقین به دلیل عدم توجه به وضعیت اخلاقی و واقعیت های فردی و جمعی ما، ما را به ناکجا هدایت خواهد کرد. پس تمام تلاش ما در این پرونده به روال تمام پرونده ها بر این است که با اتکا به تجربه شخصی خودمان در روابط با دوستان، خانواده و جامعه بتوانیم راه باریکی برای نگاه جدیدی به این مسئله کردن باز کنیم و خارج از این کلیشه های اخلاقی درباره دروغ که گوش همه مان ازشان پر است، به فکر کردن درباره این مسئه بپردازیم.

دروغ از انجا که ذیل مقوله اخلاق قرار میگرد پس قاعدتا باید نسبتی با گزاره های اخلاقی باشد. بحث تقریبا از اینجاها شروع میشود. ایا برای قضاوت درباره درست یا غلط بودن دروغ گفتن معیارهای ثابت و مطلقی وجود دارند یا خیر؟ به عبارت دیگر ایا دروغ گفتن تحت هر شرایطی کاری ناپسند و غیراخلاقی است یا در شرایط خاص و در مثال های خاص مثلا در جنگ، یا مثلا برای بدست اوردن دل یک دوست یا مادر ، یا مثلا در شرایطی که میدانیم طرف مقابلمان حقی برای دانستن حقیقت ماجرا ندارد یا ما وظیفه ای برای گفتن حقیقت به او نداریم، میتوانیم دروغ بگوییم.

اگر بپذیریم که ارزش های ثابت و همیشگی برای قضاوت درباره دروغ وجود دارد میتوان پرسید که ایا این ارزش های مطلق و ظاهرا بی زمان ایا خود در جایی از زمان وضع نشده اند و ایا خود حقیقتا زمانمند نیستند؟ و اکنون ایا با ادعای غیر زمانمندی و مطلق بودن صرفا با حذف وضعیت و شرایط واقعی قصد سرکوب کسانی که از پیش انگ دروغگو بوده اند را ندارند؟ و ایا این ارزش های اخلاقی مطلق نمیتوانند ابزار دست ساده اندیشان مطلق نگر(کسانی که از سر سادگی احساس میکنند تمام حقیقت را در مشت خود دارند پس به خود اجازه سرکوب تمام غیر خود را میدهند) شوند. به عبارت دیگر ایا این اخلاق خود زمینه را برای کارهای غیر اخلاقی و نه لزوما غیر قانونی باز نمیکند؟

از طرف دیگر اگر بپذیریم که معیارها و ارزش های اخلاقی ثابتی وجود ندارد باید به این فکر کرد که انگاه چه چیز جامعه را گرد هم نگه خواهد داشت؟ در شرایطی که همه تلاش میکنند به منافع خود برسند ایا دیگر بهانه و یا زمینه ای برای صلح کردن باقی میماند؟ در ادامه باز هم میتوان پرسید که اگر کسی در مقام قانونگذار و متولی جامعه از ثابت نبودن ارزش های اخلاقی حرف بزند و تلاش کند که مطلق بودن ارزش اخلاقی را با اوردن استثناهایی از بین ببرد، انگاه چه تضمینی وجود دارد که این استثناها تبدیل به قاعده نشود؟ و چه تضمینی وجود دارد که دروغ گفتن و اعتماد نکردن اصل قرار بگیرد و راستگویی مذموم شمرده شود؟ و ایا گفتن این که هیچ ارزش اخلاقی ثابتی وجود ندارد روی دیگر مطلق گرایی اخلاقی نیست؟ از طرف دیگر ایا این مدل منفعتی یک مدل صوری نیست ینی ایا انطباق ایجاد کردن میان اخلاقیات و منافع مردم صرفا راه حلی ساده نگرانه نیست؟ ایا بهتر نیست از اخلاق مبتنی بر کاکرد به جای اخلاق مبتنی بر منفعت صحبت کنیم؟

یکی دیگر از مسائلی که در جلسه به ان پرداختیم. مسئله نسبت اخلاق با واقعیت بود. متناظر با دوگانه ای که در بالا مطرح شد میتوان از دوگانه دیگری در نسبت میان اخلاق و واقعیت سخن گفت. به عبارت دیگر سوال اساسی اینجاست که ایا اخلاق باید واقعیت را بسازد یا واقعیت اخلاق را میسازد. شکل تغییر یافته همان نسبت میان است و باید. از اینجا مسئله اخلاق با قانون پیوند میخورد. قانون برایند نظرات جامعه باید باشد یا تلاشی برای بهبود رفتارها و عملکردهای جامعه؟ برای مثال اگر جامعه ی امریکا قانونی تصویب کند برای کشتار سیاهان ایا این قانون اخلاقی است؟ از طرف دیگر اگر رضا شاه حجاب را برای ممنوع میکند و این کار را به قصد مدرن شدن و پیشرفت همان کشور و مردم هم انجام میدهد، ایا این قانون اخلاقی است؟ اساسا در جاهایی که اخلاق و قانون با هم در تعارض قرار میگیرند باید جانب کدام یک را گرفت؟ دروغ گفتن اخلاقی ناپسند تر است یا دروغ گفتن قانونی یا همچین تفکیکی از اساس غلط است؟

مسئله بعدی که بچه ها درباره ان صحبت کردند، دروغ گفتن به خود یا خودفریبی بود. برای این مورد مثال های روزمره بسیاری میتوان شمرد. مثلا اگر من ساعتی پیش در ابتدای کوچه کسی را دیده باشم و اکنون در میانه کوجه استاده باشم و شخصی از من بپرسد که ایا فلانی را دیدی و من در جواب بگویم: از زمانی که اینجا ایستاده ام  کسی را ندیدم که از اینجا رد شود. ایا این شکل دیگری از دروغ گفتن نیست و ایا اصرار بر راست بودن این گونه جواب ها صرفا نوعی خودفریبی و دروغ مضاعف نیست؟ ایا واقعا میشود تفکیکی بین دروغ و دروغ گو قائل شد؟ این تفکیکی  پوچ و تهی نیست؟ مسئله دیگر در خودفریبی ان است که غالبا دروغ دربرابر دیگری معنی پیدا میکند. حال میخواهد دیگر فردی باشد یا دیگری جمعی(جامعه و...). حال اگر ما بپذیریم که خودفریبی ممکن و معنا دار است. سوال این است که در این شرایط این نسبت به چه صورتی است؟ مثال هایی که ما از انها به عنوان خودفریبی نام میبریم، صرفا توجیهاتی برای کار غیراخلاقی ای است که انجام داده ایم. یا ان که کار غیر اخلاقی ای در میان نیست و انها تنها باقی مانده گزاره هایی هستند که جامعه بر ما تحمیل کرده و لزومی بر درست یا غلط بودنشان نیست.
در اخر هم مقالات تقسیم شد و به قرار زیر به سعادتمندان و راه یافته گان درگاه لطف و کرمش تعلق گرفت:
آ.دربندی و آ.وصالی: یک مقاله در دو صفحه
خ. پریسا: مقاله
خ.دادرس:مسئول تجربه نگاری
آ.عرفان:مقاله
آ:عجایبی: مقاله
آ.نادر و آ.مرصاد: سرمقاله
خ.شهسواری: معرفی کتاب

وحید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه مورخ چهارشنبه 6 آبان 94

با معرفی حاضرین در جلسه شروع می کنیم،خانم ها محمودی،دادرس، شخصیان،ترکاشوند و گویا مهدیه خانم!

و آقایان عجایبی،ادیب زاده،وصالی،مفتخری،خانی (ره)،دربندی ،سروش ،گویا علیرضا و با همراهی کوتاه حسام!

یکی از سوال هایی که در همون ابتدای جلسه ایجاد شد این بود که چرا کسی که دو جلسه تو بحث حضور نداشته و کلا گزارش جلسه ننوشته باید بنویسه؟؟؟

اما بعد از اون با سوالی از نادر مواجه شدیم که چرا ترجمه ای که برای اتوپیا داریم ،آرمان شهر یا مدینه ی فاضله است؟ چرا واحد     آرمان ها شهر است؟ و جوابی از وحید که پیرامون معنی این لغت بود که به خاطر نیست.

بحث دیگری که شروع شد و بحث اصلی جلسه بود دغدغه ای مطرح شده از خانم محمودی بود :دست فروش ،به عنوان یک معضل و نقطه ی تاریک شهر ، باید حذف شود؟  که با تردید هم همراه بود ، استدلال هایی هم  که برای حذف داشتند :زشت کردن ظاهر شهر /عدم پرداخت مالیات/گسترش و عرضه ی قاچاق .

از اینجا به بعد  سعی می کنم نظرات و بحث های شکل گرفته رو به صورت عبارت مورد نظرهر فرد بیارم .

مرصاد: دست فروش به شهروندان سود می رساند چون ارزان است.

خانم محمودی: در کل نگری ضرر است ، مغازه دار ضرر می کنه ، زیبایی شهر خدشه دار میشه  و درآمد مالیاتی دولت کم میشه

مرصاد : اولویت حذف دستفروشان عدم همسویی با زیبایی شهریست، مخصوصا در تهران و بر خلاف شهر های دیگه مثلا رشت که از فاکتور های زیبایی شهریست .

خانم دادرس : زیبایی شهرهر که در مسیرش نباشه رو حذف می کنه.

مرصاد : حذف دستفروش به نوعی حذف حاشیه است.

محمد خانی : اطمینان و اصالت در دست فروش نیست . که مورد تایید نادر هم بود.

نادر معتقد بود دست فروش یا متروفروش ها هم باید مالیات بدهند به این علت که از فضای شهری برای فعالیت اقتصادی استفاده می کنند .

مرصاد خان : سود دست فروشان یا کودکان کار در بدبخت و تاریک نشون دادن خودشون هست ، این بدبختی زشتی است و پول می دهیم تا این زشتی حذف شود .

یه نکته هم که با یه خاطره از پدرم، بنده عرض کردم مردن احساسات و رحم در جامعه ای میشه که بهش گفتن به گدا پول ندین ، دستش رو رد کنید و پول اینا میره تو جیب یکی دیگه .

آفاتی که خانم مهدیه در این زمینه ذکر کردن ارضای روحی و رفع مسولییت با همین کمک های خرد هست .

 خانم دادرس : افراد میوه فروش که فاقد آلودگی صوتی در خیابانی بدون مغازه در رشت بودند و توسط شهرداری به مکانی دیگر رفتن و ساماندهی شدن از کم شدن فروش ناراضی بودند (به این معنی که برای دست فروش و مترو فروش سود در عدم ساماندهی و در شلوغی مسیر مردم بودنه.)

خانم شخصیان : رد بحث های ما نیاز مالی فرد ( دست فروش ) دیده نمی شود.

خانم محمودی : اکثرا فقیر نیستن ،باعث کسادی کار مغازه داراند/مخل نظم شهری/کار کاذب

در اینجا مرصاد به اوضاع بسیار بد تولید اشاره کرد و در جواب خانم مهدیه پیرامون نا امنی و خطرات این محیط برای کودکان گفت که اگه مانند قبل کار کودکان عادی شه و والدین کودکان رو برای تجربه و کسب درآمد بفرستند محیط امنی نیز خواهد بود.

خانم شخصیان : کثرت فروشندگان زن در مترو در مقابل مردان به دلیل اینکه کار دیگه یا بهتری براشون نیست.

خانم دادرس :بهتره امکان گرفتن خدماتی در مترو محترمانه و ایجاد حس تعلق  و رسمیت برای فروشندگان ایجاد بشه .

نادر : سودشان در ساماندهی نیست.

از اینجا به بعد جمع بندی نظرات هر فرد حول پرونده رو می خونیم:

مرصاد

تهران بر طبق صحبت های جلسه ی قبل یک رویاست ، و رویا هم زیباست .این زیبایی سرکوب گر است و روستا و حاشیه  رو حذف می کنه.

معتقد بود سرازیر شدن امکانات به روستا و شهرستان پیشرفتی ایجاد نمی کنه بلکه خالی از سکنه می شن به این علت که امکانات از جنس تهران هست و با دادن امکانات تهران داره بیشتر رو یا میشه و میل به شهر بزرگتر در ذهن مردم روستا رشد می کنه .

حل معضل در گرو تبدیل مزیت های هر شهر به رویای اون شهره و حفظ کردن مزیت شهر.

نادر

تمرکز زدایی از پایتخت باید انجام شه اونم وابسته به مزیت های نسبی هر شهر نه  لزوما رویایی شدن به طور مثال کیش با برتری هایی در گردشگری ، ساحلی بودن و امکان تجارت

شهاب

تا وقتی منطق حاکم بر روابط اقتصادیست ، تهران شهر رویا های ایران است.و برای رفع منطق باید تغییر کند.

کامنتی از خانم مهدیه :

منطق لزوما اقتصاد نیست و قانون مدنی هم هست .

خانم محمودی

بحث این نیست که متروفروش حذف شود و یا اینکه او انسان نیست و فاقد حق ویا اینکه نیاز او به چشم کسی نمیاد بلکه مسئله حذف نیروهایست که در شهر با وجود این افراد از دست می دهیم و سود مقطعی که خریدار از این ها می کند و در نگاهی کلان مردم اذیت می شوند و آسیب می بینند .

خانم مهدیه

دو موضوع که پتانسیل تولید مقاله دارند :

1-تعریف زیبایی شهری

2-منفعت اقتصادی یا دلرحمی؟

علیرضا

به طور مثال در فروش جوراب در مترو یک  مغازه دار محلی ضرر کرده ولی 1000 خریدار در مترو سود کرده اند.و نکته ی بعد پیرامون پرداخت مالیت : چرا باید در مملکتی که خدماتی در قبال مالیات نمی بینیم مالیات بدهیم ؟

Shahab left the salaaa

امید

معضل مترو فروشان سواستفاده آنهاست نه پتکی بر احساسات بودنشان

 

 

وحید

در مخالفت با امید : وقتی مالیات سامان ندارد ، صراط مستقیمی نیست که سو استفاده تعریف بشود . و اینکه تعریفی برای تهران ایده آل ندارم و آنچه که باید بشود چیست ؟ و اینکه سر کوب دارد و مرز ایجاد می کند

 

خانم ترکاشوند

موافقت با تولید رویای متناسب نه الگویی از تهران و اینکه نباید به دلیل داشتن سود فردی از قانون تبعییت نشود چون عده ای هستند که موافق قانون اند .

کامنتی از محمد خانی : اساسا قانون در تعارض مخالف و موافق شکل می گیره و حاکم بین اون ها می شه .

 

خانم شخصیان

وقتی کنترل در مسئله ای مانند حجاب و روزه خواری به این شدته پس با اطلاع و توانایی با این دست روشان برخورد نمیشه .یه نکته ی دیگه اون هم این که سختی کار فروشندگان مترو هم زیاد است .

کامنتی از نادر: بک دزد هم بسیار زحمت می کشد و دلیلی بر حق او نیست.

 

سروش

با کلیت دست فروشی مخالف نیستم ولی سه سوال :

1-چرا اکثر مخالفان دستفروشی مخالف حجاب هم هستند و این سرپیچی از قانون رو یک فعالیت مدنی نمی دونن؟

2-وقتی مالیات هست چرا مالیات معکوس و کمک به بیکاران نیست؟

3-چرا باید چیزی نوسته شود ؟به طور مثال مگر تلویزیون جای تبلیغ است؟

 

خانم دادرس :

یادآوری بحث : آدم ها در تهران می توانند گم شوند ، فراموش شوند .

 

حقیر :

ملاک بالاشهر بودن و فاکتور ها ی بی معنی حال حاضر و نکته ای که در جلسه گذشت و زیر زمینی شدن شهر

 

در آخر هم صحبت هایی پیرامون گردش شهری شد که بحث در رابطه اش به تلگرام موکول شد .

 

اما چند نکته :

1-در حد توانم نکات صحبت شما عزیزان رو یادداشت کردم و موقع نگارش گزارش استفاده کردم اگه مطلبی با نظرات شما تطابق نداره پوزش می طلبم

2- در مورد اسامی کمی بی اطلاع بودم و جاهایی که جسارتا از نام کوچک دوستان استفاده کردم شرمنده ام.

 

مخلص همه.

عرفان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی