اعضای جلسه: مرصاد دربندی، فاطمه دادرس، شهاب وصالی، وحید مفتخری، آزیتا طاهریان، محمد خانی، علیرضا رضایی، شکیبا شخصیان،پریسا بیگدلی، مهلا ترکاشوند، مهدیه شهسواری، و با حضور افتخاری کسری دارابی!

جلسه با مثالی در مورد درآمدهای شهری آغاز شد. برای مثال هزینه هایی که برای مترو می شود بسیار بیشتر از درآمد حاصل از فروش بلیط های آن می باشد، لذا باید این کسری به نحو دیگری جبران شود که مثلا شهرداری تهران با فروش تراکم به انبوه سازان این کار را انجام می دهد. مشکل اینجاست که وقتی تراکم فروشی به منبع درآمد شهری تبدیل می شود، جوانب دیگری از مساله مانند زیبایی و آرامش در شهر نادیده انگاشته می شود. به بیان دیگر، شکل گیری و توسعه کلان شهری مانند تهران، ایجابات و اقتضایاتی به همراه داشته و دارد که منجر به ایجاد وضعیت نامطلوب فعلی شده است. حال دو گونه تفسیر داشتیم؛ یکی اینکه دلیل عمده این اتفاق، بی تدبیری و سومدیریت در اداره شهر بوده است و دیگر این که وضعیت کنونی، تبلوری از خواست آدمهای این شهر است و تا آن خواست را تغییر نداد، نمی توان تغییر عمده ای در شهر ایجاد کرد.

سپس از آشفتگی و تناقض در خواسته های شهروندی گفته شد. گویی زندگی شهری ما دو ساحت عمده پیدا کرده؛ ساحت اقتصادی و ساحت غیراقتصادی که خواسته ها یا به تعبیری منافع  این دو ساحت در موارد بسیاری با یکدیگر ناسازگار می افتند و افراد عمومآ منافع اقتصادیشان را در اولویت قرار می دهند.در صورتی که انچه باید به دنبال آن بود شادی و رضایت درونی است نه انباشت ثروت بیشتر. در این نگاه دو نکته مهم وجود داشت، اولا آیا اگر همه افراد یک شهر به دنبال شادی و رضایت درونی باشند و آن را بر منافع اقتصادی خود ترجیح دهند، می توان امیدوار بود که وضعیت شهر بهتر از این شود؟ آیا در  این جا نیز تقابل منافع فردی در حوزه غیر اقتصادی منجر به ایجاد مشکلات شهری نمی شود؟

 تلاش برای پاسخ به این سوال، منجر به شکل گیری بحث پیرامون واژه "منافع" شد. منفعت را چگونه باید فهمید و معنا کرد؟ برخی ریشه بسیاری از مشکلات شهری را در خودمحوری آدمها می دیدند و به نداشتن روحیه همکاری در بین افراد جامعه ما اشاره شد که باعث می شود هویت جمعی به جز در شرایطی خاص، برایمان بی اعتبار باشد.(  جوامع آسیای شرقی به عنوان نقطه مقابل این فرهنگ مطرح شد) حال اگر بتوان یک منفعت کلی به نام منفعت شهری تعریف کرد که در واقع همان وضعیت ایده آل شهر باشد، می توان منفعت ارتباطی برد-برد برای جامعه شهری تعریف کرد؟ در واقع می توان به آدمها ابعاد دیگری از نتایج و پیامدهای اعمال و رفتارشان را نشان داد بطوری که مثلا منجر به خلوت شدن خیابانها و کاهش ترافیک و آلودگی و تصادفات و زیبا شدن برج ها و معابر و ....شد؟ و باز سوال بر سر منافع شهر که در چه حوزه هایی و با چه معیارهایی تعریف می شود؟ در اینجا بحث هایی پیرامون کارکردهای قانون و نقش مهمش در شکل دادن به وضعیت کنونی کلان شهرهای مدرن و همچنین رابطه اش با شهروندان شد .

حال اگر بپذیریم که تهران در یک شرایط بحرانی به سر می برد، سوال مهم این است که چگونه باید بر این بحران غالب شد و شرایط را تغییر داد؟ چرا مثلا با احداث اتوبان ها و تعریض خیابانها، باز همچنان مشکل ترافیک تهران پابرجاست؟ چرا با افزایش خطوط مترو، همچنان له شدن و خمیر شدن در مترو ادامه دارد بلکه اوضاع بدتر هم می شود!گویی افزایش امکانات نه تنها کمکی به حل بحران نمی کند، بلکه جمعیت بیشتری را به سمت تهران سرازیر می کند و آن را تشدید می کند.

 از آگاهی های فردی سخن رفت. این که ساکنان یک شهر باید به این باور برسند که برای بهتر شدن یک وضعیت، باید بهایی پرداخت و هرکس به سهم خود بکوشد تا آنجا که می تواند مشکلات شهری را اعم از حمل و نقل شهری، آلودگی محیط زیست و هر آنچه که زشتی و رنج و ناخوشی را در زندگی شهری به ارمغان می آورد، کاهش دهد. اما با رویکرد عملگرایانه، سوال به شکل دیگری مطرح بود. در این شرایط بحرانی، تا کجا باید انتظار رسیدن به سطح مطلوب آگاهی فردی را کشید؟ چقدر دیگر باید وضع ترافیک در شهر بدتر شود تا به این نتیجه برسیم که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنیم؟ و اگر بپذیریم که رویاهای شخصی آدمها وضع را به اینجا رسانده، چگونه باید بر این کابوس بدخیم چیره شد و رویای دیگری ساخت؟ 

در پایان جلسه از وضعیت روحی روانی افراد شهر صحبت کردیم. این که زمان به عنوان یک عنصر کمی و انتزاعی، نقش تعیین کننده ای را در کیفیت احوالات درونی آدمها در زندگی شهری پیدا می کند و همین اهمیت، باعث شده تا ما در تجربه زندگی روزانه خود، شاهد تغییرات گسترده ای  در عواطف و احساسات خود باشیم. این تغییرات به نوبه خود منجر به فرسودگی عصبی و در نتیجه ایجاد نوعی حالت بی حوصلگی و ملال در ما می شود. گسترده شدن این تجربه ها و وضعیت های دیگری ازین دست به تدریج عادات و رفتاری متناسب با این شکل از زندگی در ما ایجاد کرده و قوانینی متناسب با این رفتار به وجود می آورد که میتوان از آن به فرهنگ شهری تعبیر کرد.

در پایان برخی از مقاله ها به قرار زیر مشخص گردید:

مهاجرت های دانشجویی به تهران( جذابیت های کاذب شهری) : آزیتا طاهری

فرار از هویت یا همان پنهان شدن در تهران : علیرضا رضایی

هویت شهری: مهلا ترکاشوند

نقش قانون در شکل گیری روابط شهری: مهدیه شهسواری

زشتی های شهر: شکیبا شخصیان

 دبیر پرونده: شهاب 

                                                                                                                                                                                                                                                                محمد