قبل از هر چیز همون طور که می دونید در گزارش جلسه 94/2/14 اسم نوید به اشتباه پردیس درج شده بود که بدین وسیله از طرف هیئت تحریریه صلا بابت اشتباه رخ داده از همه خوانندگان عزیز عذرخواهی می کنیم و البته خوشحالیم که نادر عزیز در زمینه کار مطبوعاتی هرگز پاش رو فراتر از صلا نذاشته وگرنه احتمالا با چنین تیترهایی طرف بودیم:

بیا که رایت منصور پادشاه رسید                پردیس فتح و بشارت به مهر و ماه رسید!

 

ماهواره ملی پردیس به فضا پرتاب شد!

 

شلوار عجیب پردیس محمدزاده در جشنواره کن!

 

خوب به هر حال چون نادر وارد کار مطبوعاتی نشده، بهتره من گزارش جلسه رو بنویسم و چیز بیشتری هم نگم

در شروع جلسه محمد خلاصه ای از مطالب جلسات قبل رو بیان کرد و ثابت کرد مرگ نویسنده نه تنها چیز خوبیست بلکه دیگه باید از مرگ گوینده هم صخبت کرد. در واقع نکته ی جالب این بود که محمد مطالبی رو از زبان ما بیان می کرد که ما خودمون هم نشنیده بودیم.

بعد من پیشنهاد دادم تا برای پیش رفتن بحث پایه ای رو تعیین کنیم که بشه بر اساس اون بحث کرد و بحث رو پیش برد. چون گزارش دو جلسه قبل رو نداریم باید توضیح بدم که در جلسه آخر بحثی پیش اومد در این مورد که آیا تقلب کردن کار اشتباهیه یا نه و این بحث تا جایی پیش رفت که بعضی از بچه ها اعلام کردن حتی کسی که سه هزار میلیارد دزدی می کنه هم چون استعداد دزدی داره، کارش اشکالی نداره و به قول معروف نوش جونش. این بحث به حوزه اخلاق کشیده شد و دلایلی که برای غیراخلاقی بودن این رفتارها ذکر شد، قانع کننده نبود، چرا که تعریف مشترکی از اخلاق بین بچه ها وجود نداشت و بحث اخلاق همچنان باز موند.

بعد مرصاد پیشنهاد داد که بحث دروغ رو از حالت تئوری خارج کنیم و افراد از تجربه هاشون بگن. دلیلش هم این بود که از نظر مرصاد با این کار امکان توافق پیدا شدن در بحث ها بیشتر می شه. مثلا اکثر ما قبول می کنیم که گاهی وقتی کسی دروغ می گه بقیه از شنیدن دروغ ناراحت می شن و میشه با این توافق که دروغ گفتن باعث آزار آدم ها میشه بحث رو ادامه داد.

نکته ی دیگه ای که مرصاد مطرح کرد این بود که وقتی پای اخلاق وسط کشیده می شه طرفدران اخلاق ( احتمالا منظور اخلاق سنتی و غیرکارکردی بود) خودشون رو در نقش قهرمان برجسته می کنن و ادعای قهرمان بودن و دروغ نگفتن دارن.

 

هیئت تحریریه صلا از دروغ تا واقعیت

یکی از بچه ها که از ما خواسته نامش فاش نشه دو مثال از دروغ گفتن هاش رو مطرح کرد. مثال اول مربوط به دوره ی لیسانسش بود که چون مشروط شده بود 14 واحد برداشته بوده و بعد از انتخاب واحد یکی از دخترها ( مطمئن نیستم دختر بود ولی برای بالا رفتن جذابیت مثال شما فرض کنید دختر بوده!) ازش می پرسه چند واحد برداشتی؟ دوست عزیز ما هم برای این که اون دختر خوشبخت! نفهمه مشروط شده، گفته 15 واحد. به گفته ی دوست عزیز ما اگه جوابی به این سوال نمی داده و یا سعی در پیچوندن دختر داستان می داشته هم دختر می فهمیده که احتمالا مشروط شده که نمی گه، بنابراین دروغ گفته.

البته جا داره همین جا اعلام کنیم اگه اون خانم الان این مطلب رو می خونه، باید بدونه که دوست ما 14 واحد برداشته بوده و اون دختری که الان این مطلب رو می خونه سال ها با این دروغ و تصور اشتباه زندگی کرده.

مثال دیگه ای که دوست ما زد این بود که بچه ها از هم می پرسیدن دفعه ی چندم گواهینامه گرفتن و اکثر بچه ها بار دوم گواهینامه گرفته بودن و دوست ما هم گفته بار دوم گواهینامه گرفته ولی بار چهارم گواهینامه گرفته!

شاید فکر کنید علت این که من اسم دوستمون رو نمیارم اینه که نمی خوام بگم کیه ولی اشتباه می کنید، چون شما که تو جلسه بودید و می دونید دوست ما کیه، اما مسئله این جاست که با این وضعیت من مطمئن نیستم دوست ما اسمش رو به ما راست گفته باشه!

وحید مثال خاصی در مورد دروغ هاش نزد ولی گفت من دروغ می گم پس هستم!

ببخشید اشتباه شد

وحید مثال خاصی در مورد دروغ هاش نزد ولی گفت حال ندارم پس دروغ می گم!

البته وحید مثال خاصی در مورد دروغ هاش نزد ولی فکر می کنم منظورش این بود که خیلی وقت ها آدم تو موقعیت هایی قرار می گیره که اگه دروغ نگه باید انرژی صرف کنه تا از حرف راستش دفاع کنه یا این باید بابت حرف راستش هزینه بپردازه.

و اما سردبیر محترم نشریه صلا که به شدت طرفدار دروغ گفتن بود مثال واقعی از دروغ گفتنش مطرح نکرد ولی گفت می خواد مثال متفاوت و خلاقانه ای بزنه که نشون می ده دروغ گفتن همیشه بد نیست. نام برده بعد از یک ربع تمام فکر کردن شادمان و سرخوش در حالی که پارچه ای به دور خودش پیچیده بود و فریاد می زد اورکا اورکا از حمام خارج شد. و اما مثال خلاقانه ی جناب سردبیر:

فرض کنید به مهمونی رفتید و غذایی که میزبان درست کرده خوش مزه نیست و از شما می پرسه غذا چطوره؟

اجازه بدید نگاهی بندازیم به گزارش جلسه 94/2/14

همون طور که به خاطر دارید در این گزارش جلسه علاوه بر این که به اشتباه به جای نوید نوشته شده بود پردیس! مرصاد مثالی زده بود

مرصاد موقعیتی رو مطرح کرد مثل زمانی که برحسب اتفاق و برعکس همیشه غذای مادر شما شور شده و اینکه در چنین شرایطی دروغ گفتن خوبه یا بد و به طور کلی تر آیا دروغ گفتن در هر شرایط وموقعیتی مذمومه یا شرایطی هست که اتفاقا باید در اونها دروغ گفت.

و اما پیشنهاد اعضای هیئت تحریریه صلا برای واکنش در چنین مواقعی:

1.میزبان: غذا چطور بود؟

اعضای صلا به جز مرصاد و من: عالی، بهتر از این نمی شد!

 

2. میزبان: غذا چطور بود؟

مرصاد: بد نبود!

 

3. میزبان: غذا چطور بود؟

من: خفشو بابا!

  

بعد از این حمید رضا دوباره وارد بحث اخلاق و دروغ گفتن شد. مطمئن نیستم که حرفش رو درست منتقل می کنم ولی برداشت من از حرفش این بود که دروغ نگفتن و اخلاقیات ارزش هایی هستن که ایمان به این ارزشها فراتر از چیزهای دیگه است و اگه افراد به این ارزش که دروغ نگفتنه ایمان داشته باشن دروغ نمی گن.

وحید دو گانه ای رو مطرح کرد که وقتی فردی دروغ می گه در یک دوگانه ناراحتی از دروغ گفتن و نفع بردن به سر می بره. این دوگانه با توجه به شرایط باعث می شه دروغ گفتن انتخاب بشه و طبیعتا گاهی هم دروغ نگفتن.

مثال پردیس از دروغ گفتنش اتفاقی بود که تو دانشگاه براش افتاده بود. بعد از این که برای کاری با دوستش رفته بوده آموزش از آموزش خارج می شه و یکی از دانشجوها ازش می پرسه که آموزش چی کار داشته. در این لحظه دوست پردیس جواب می ده کار داشتیم. همون طور که می دونید در این مواقع جواب کار داشتیم جایگزین مودبانه خفشو و به تو چه می باشد.

موضوعی که در مورد مثال دوست عزیز ما که هنوز نمی دونیم اسمش چیه و مثال پردیس که با نوید فرق داره، وجود داره اینه که هر دوشون بر این عقیده هستن که پرسش کننده که همون طور که یادتون هست در مثال اول خانم بود و در مثال دوم جنسیت نامعلومی داره، فضول تشریف دارن. در واقع هر دوی اون ها علت دروغ گفتنشون رو فضولی دیگران می دونستن و نظرشون این بود که علت دروغ گفتن، دیگران بودن.

این جا من این نقد رو وارد می دونستم که همه علت دروغ گفتن رو به دیگران نسبت می دن و خودشون رو مقصر نمی دونن. در واقع انگار همه نقش مظلومی رو دارن که به اجبار مجبور به دروغ گفتن هستن. و این سوال رو پرسیدم که چرا افراد به موضوع دروغ رای دادن، چرا که به نظر می رسید مشکل افراد دروغ گفتن دیگرانه و نه دروغ گفتن خودشون!

در این حین بود که شهاب که بعد از  کسب رتبه 1 فلسفه مدتیه ترجیح داده سکوت کنه دست در کیفش کرد و

 

و بدین سان بود که هیئت تحریریه صلا جامه ها دریدند و بسان پیلان مست به ظرف میوه حمله ور شدند.

برای بررسی این پدیده اجازه بدید نگاهی بندازیم به هرم مازلو:

 

همون طور که مشاهده می کنید در پایین ترین سطح این هرم، نیازهای فیزیولوژیک قرار داره که شامل نیاز به غذا، آب، هوا و ... می شه. مازلو اشاره می کنه که تا زمانی که نیاز سطوح پایین تر افراد برطرف نشده باشه، نمی تونن به نیازهای سطح بالاتر و در راس اون ها نیاز به خودشکوفایی برسن. حالا با این وضعیت هیئت تحریریه، ما چرا داریم نشریه در میاریم خودم هم نمی دونم!

بعد از این من پیشنهاد آموزش رو دادم و گفتم با آموزش می شه دروغ گویی افراد رو کم کرد. اکثر بچه ها مخالف این نظر بودن. شهاب به شرایط فعلی جامعه اشاره کرد که دائما همه می گن دروغ نگین ولی این روش جواب نداده. خود شهاب روشی رو پیشنهاد کرد که نمی دونم دقیقا اسمش رو باید چی گذاشت ولی با این مثال توضیحش داد که شهاب با دوست دخترش میره تو خیابون و این باعث می شه این کار به مرور جا بیفته و تعداد بیشتری این کار رو انجام بدن. البته بحث این که این هم نوعی آموزشه مطرح شد ولی شهاب این تفاوت رو مطرح کرد که قصدش از این کار آموزش کسی نیست و این تغییر به مرور ایجاد می شه. به نظر شما هدف شهاب از این کار چیه؟!

شاید با شناختی که از مرصاد دارید، تعجب کنید که برای مدتی خبری از مرصاد نبوده ولی مرصاد صبر کرده بود تا در نقد آموزش جمله ای رو بگه که هنوز صداش داره تو گوشم می پیچه:

آموزش یک لوکوموتیو نیست، یکی از این واگن هاست

در نهایت موضوع آخر رو مرصاد مطرح کرد. از نظر مرصاد مشکل دروغ گفتن یا دست کم بخشی از اون، از این مسئله ناشی می شه که اخلاقیات یک جا تولید می شه و واقعیت جای دیگه. از نظر مرصاد زمانی دروغ گفتن افراد از بین می ره که اخلاقیات بر اساس واقعیت ساخته بشن. در این مورد زیاد صحبت شد و مثال های مختلفی هم زده شد. فکر می کنم یکی از مثال ها مربوط به اتفاقی بود که تو سیاست می افته. این که وقتی کسی می خواد رئیس جمهور بشه قول هایی می ده که نمی شه انجامشون داد. یکی از نقدهایی که به این حرف وجود داشت این بود که نمی تونه جواب گوی شرایط مختلف باشه. مثلا مغازه داری که دروغ می گه و جنسش رو گرون می فروشه با این شیوه تغییری در کارش نمی ده و همچنان دروغ می گه و یا کسی که دزدی سه هزار میلیاردی می کنه. البته مرصاد اعتقاد داشت این افراد هم با این شیوه دیگه دروغ نمی گن، مثلا کسی که دزدی سه هزار میلیاردی می کنه میاد میگه من دزدی کردم ولی چون قدرت دارم نمی تونید منو بذارید کنار! یا مغازه دار می ره شرکت اپل رو راه می ندازه!

و نقد آخر این حرف هم مربوط به خودم بود که منجر به کشف دلیل واقعی نزول 124000 پیامبر شد:

سروش: آیا می دانید 124000 پیامبر برای چه نزول کرده اند؟

هیئت تحریریه صلا: نه

سروش: برای این که اخلاق و واقعیت هرگز با یکدیگر همسان نبوده اند!

هیئت تحریریه صلا: خفشو!

 

با تشکر از عزیزانی که در تهیه این گزارش ما را یاری کردند