ادامه ی بحث با موضوع عشق...

اعضای جلسه:مرصاد،محمد،نادر،میلاد،میلاد یزدان،نوید،وحید،شهاب،حمید رضا،سروش،پریسا،اسما،دوست اسما،امید

بحث از سوال جالب جلسه ی قبل میلاد آغاز شد که فرق انسان و حیوان چیه؟!

عقل،احساس،...

من گفتم اصلا مقایسه نمیتواند صورت بگیرد،تو حتی نمیتوانی خواب انسان و حیوان را هم با هم مقایسه کنی!

مرصاد ضمن تایید این حرف اضافه کرد که تو تنها میتوانی در مقایسه با آن خود را توجیه کنی،جسمیت تمام حیوان در مقابل روحیت تمام ما!

و اما بریم سر اصل مطلب... عشق

نقطه ی کانونی بحث از دو نوع تجربه نشأت میگیرد: اولی تجربه ی راز آمیز و دومی هم همون عشق معمولیه!

راز آمیز بودن موجب اخذ تعداد کسیری از ویژگی های خارق العاده است.

نادر:صمیمیت،میل و تعهد سه رأس مثلث عشق اند.

محمد:عشق عرفانی را صرفاٌ به ویژگی های راز آلود محدود نکنیم بلکه ویژگی های فیزیکی عشق از جمله در آغوش گرفتن و رابطه ی جنسی را نیز لحاظ کنیم.

دوست اسما:عشق اراده ی شما برای ساختن چیزیست که شما به آن نیاز دارید.

مرصاد:بعد از تایید صحبت گفت؛عشق راز آمیز عاملیت را از سوژه عاشق میگیرد یعنی درحقیقت شخص ناخود آگاه یک نفر را دوست داشته!!!

اسما:همه ی ویژگی عشق راز آمیز این نیست و متهم کردن آن شخص به طور محض درست نیست.

نوید در این میان به نکته ای اشاره کرد که؛عشق به تکامل می رسد و در حقیقت بطور دیالکتیک جلو می رود،تجربه ی عشق در طول زمان تفاوت پیدا میکند.

پریسا: در تجربه های اولیه عاملیت وجود ندارد!

مرصاد:عشق اصولا رابطه ی خود به دیگری است و مشکل من با عشق راز آمیز درگیری شخص با خود است.

اسما:با همه ی این تفاسیر در عشق راز آمیز عاشق از وضع خود احساس رضایت دارد. ضمن اینکه راز در عشق قطعا ارزشی برای عاشق دارد.

میلاد:اما شخص عاشق در این نوع عشق تباه می شود.

اسما:این درسته که ممکنه از نظر ما این اشتباه باشه اما از نظر خود شخص این موضوع تعالیه!

محمد پرسید: اصلا راز آمیز بودن عشق چه اشکالی دارد؟

مرصاد:راز آمیز بودن یک جور توهمه... و برای تایید این حرف به این موضوع اشاره کرد که چرا همه ی این اتفاقات بعد از کنکور و بالاخص در سال اول دانشگاه اتفاق می افتد؟

اسما در پاسخ گفت: چون قبل از اون در موقعیت های مختلف نبوده.

محمد در پاسخ به مرصاد با اطمینان گفت:و این همان عشق است.

مرصاد:چرا توهم نباشد؟

محمد:دیگر آیینه ی تو نیست،دیگر ی معیار و اندازه توست.

اسما با لحنی اعتراض آمیز گفت:پس داستان هایی مثل شیرین و فرهاد،رومئو و ژولیت و... از کجا آمده اند؟ من نمی توانم کلیت آن را زیر سوال ببرم.

میلاد حرف جلسه ی قبلش را تکرار کرد که؛من به این باور دارم که کسی که نتونه عاشق همجنس خودش بشه قطعا نمیتونه عاشق یه جنس مخالف خودش بشه و بعد هم به عاشقی شمس و مولانا اشاره کرد که ...

مرصاد: عشق باید تا حدی خرکی (معذرت!) باشه که نتونی بگی به خاطر فلان چیز عاشق شدم. و اضافه کرد که عشقی که توی داستان هاست تا حد زیادی عقلانیت کم و احساس زیاد دارند.

پریسا: این عشق میتواند خرکی باشد و بتوان گفت به خاطر آن فلان چیز عاشق شده ام.

اسما: این خرکی بودن در طول تاریخ وجود داشته و به حق هم هست. این را هم گفت که در زندگی باید به یک انداه به عقل و عشق بها داد.

مرصاد این بار دلیل دیگری برای عاشقی آورد آن هم حس تمایز طلبی بود.

نادر:حس تمایز داشتن پیش خود یا دیگران؟ ما معمولا تجربه ی عاشقانه را با دیگران در میان نمی گذاریم،پس پیش خودت.

مرصاد: این خود ما هستیم که آدم های اطراف را تشکیل میدهیم.

دوست اسما: در عاشق شدن عنصر خود شخص مهم نیست.

مرصاد: در حقیقت عاشق می خواهد که این مورد وجود نداشته باشد.

نادر:موردی که جلسه ی پیش توسط مرصاد مطرح شد این بود که از عاشقی به عنوان یک ناهنجاری یاد کرد؛در صورتی که این یک تجربه خیلی خوبه!

مرصاد: تجربه مشروط شدن هم خوب است و مثلا باعث میشود ترس تو از خیلی چیزها از بین برود اما چرا من نباید این تجربه را با تازه وارد ها در میان بگذارم که آنها درگیرش نشوند؟!

شهاب: نمی توان از این کار با حرف زدن جلوگیری کرد اما اینکه راجع به این بیندیشیم و تفکر ایجاد کنیم خوب است.

مرصاد: قطعا صحبت با بی تجربه ها و انتقال تجربه به آنها اثر دارد.

محمد: مسأله ای که در عشق هست اینه که تو می خواهی در نظر یک نفر خارجی به عنوان یک یگانه فرد ایده آل باشی.

مرصاد:این خود خواهیه.

نادر:اگر هم این خود خواهی باشد،خود خواهی مذموم نیست.

حرف شهاب در جلسات قبل که عشق ادامه دوستی است به میان آمد...

محمد:دوستی چطور تبدیل به عشق می شود؟

مرصاد:دوستی با عشق تفاوت چندانی ندارد.

نادر:پس چرا دو کلمه ی متفاوت بین این دو اطلاق می شود؟

مرصاد: تاریخ ادبیات است و تمایز طلبی ...

نادر: تو در عشق چیزی بدست می آوری و همه چیز به تمایز طلبی بر نمی گردد.

در اینجا ریشه کلمه عشق بررسی شد، که از عشقه می آید و آن هم درختی است که خاصیت چسبندگی دارد.

مرصاد:الحق که معنی کلمه عین حقیقت است!

اسما تجربه ای جالب از زوجی را گفت که پس از دوازده سال زندگی مشترک در سه سال آخر به این نتیجه رسیده بودند که رابطه ی عاشقی آنها به پایان رسیده بوده و اتفاقا در این مدت پایانی دوستان بسیار خوبی برای هم بودند و از لحاظ در کنار هم، اما تصمیم به جدایی میگیرند!

بدین گونه...

دقایق پایانی جلسه به بررسی ریز نکاتی پرداخته شد و طبق معمول تصمیماتی برای جلسه ی بعد گرفته شد.

عذر خواهی از دیر کرد در ارایه  گزارش!

امید