آخرین جلسه از سلسله نشست های بحث دربارۀ پروندۀ عشق با حضوری جمعی از بچه های عشقی و "آجری" صلا یکشنبۀ این هفته برگزار شد. از حضرات عشقی حاضر در جلسه باید از محمد خانی، مرصاد، این میلاد، اون میلاد، پیمان، رامین، پریسا، امید، عرفان و پدیدۀ بی چون و چرای این فصل از جلسات، نوید افتخار، نام برد.
با اینکه جوان گرایی از ویژگیهای این فصل از صلا بوده اما جا داره همینجا یادی بکنیم از اسطوره های غایب اما آجری صلا که آخریشونم از قضا بی خدافظی رفت، آقامون وحید مفتخری، عجایب نادری و سروش گلبابایی...  

از حواشی این جلسه، گردهمایی و حضور میلیونی عرق ریزان تشکیلات انجمن مستقل سراسر جهان در سرزمین آفتاب تابان، جلوفنی، بود. ازونجایی که تردد حضرتشان از کنار کتابخونه زیاد بود، مجبور شدیم تعدیلی در کلماتمون ایجاد کنیم که اگه نمیکردیم نمیدونم من گزارش این جلسه رو چجوری باید مینوشتم که وبلاگ فیلتر نشه! خلاصه کلمۀ رسای "آجر" جایگزین کلمۀ فلانِ "فلان" شد و ترکیباتی مثل آجری، آجرفروش، آجرپاره و غیره اسباب شوخی بچه ها!

بنای اصلی این جلسه بر این بود که به تعیین مقالات این پرونده برسه که باید بخونید تا پایان و ببینید رسیده یا نه!!

رامین در ابتدا این سوال رو مطرح کرد که آیا هر دو نفری می تونند عاشق هم بشند؟ عارفی ندا درداد که آری، مثلا در بازی جرئت و حقیقت وقتی حقیقتهای عجیب غریب آدمها رو میشه، دیده شده که آدمها عاشق هم شدند. بعد باز رامین با این مثال بحث رو بازتر کرد که نیویورک تایمز اومده نتایج یک آزمایشی بدین شرح رو منتشر کرده: یک سری سوال خاص طراحی شده و از یک دختر و یک پسر خواستن که رو به روی هم بشینن و این سوالها رو از هم بپرسن و جواب بدن. این سوال ها مثلا راجع به خجالت آورترین لحظات زندگی و این مدل چیزهای خیلی شخصی بودن که کسی معمولا جز با دوست صمیمیش یا عشقش مطرح نمیکنه. در نتیجه دیده شده که خیلی از این دختر و پسرهایی که این آزمایش روشون انجام شده، عاشق هم شدن و بعد آزمایش دست همو گرفتن و رفتن بحث رو ادامه بدن!

پریسا اینجا این ایراد رو وارد کرد که این نوع از عشق پایداری چندانی نداره، و پایداری یکی از ویژگی های دوستی عمیق و عشقه. مرصاد هم اضافه کرد که سعی این نوع تحلیل اینه که عشق رو به "دانستن دربارۀ هم" تقلیل بده،  در حالی که قصدیت هم در دوستی خیلی مهمه. یعنی با دانستن صرف دربارۀ دیگری نمیشه دوست شد.

در ادامه به این بحث رسیدیم که آیا آدم عاشق کسی که  شبیهش هست میشه یا کسی که ویژگیهای متضادش را دارد؟ مرصاد، که کم حرفی پیشه کرده و بیشتر میانۀ میدان رو بدست گرفته، گفت میخواد اینجا برای اولین بار از عشق اصرارآمیز دفاع کنه. دفاعش از این وجه بود که کسی که علاقه هاش مشخصه و شکل گرفته، عاشق کسی بشه که متضاد با خودش هست. (اما اینجا باز شخص عاشقِ خودش نشده و نقدی که مرصاد به عشق اسرارآمیز وارد میکرد هم مطرح نیست.)

حالا می رسیم به نقطۀ عطف جلسه. نوید در اینجا ناگهان از خود برون آمد و گفت که سخته که به کسی که باهاش دوست بودی بگی "دوستت دارم" و بخوای عاشقش باشی. و از اینجا به این رسید که حالت خوب عاشقی، عشق در باره. میری بار، با یکی حرف میزنی و داستان میکنی. و اینجا که عشق مستقل از دوستیه، عاشقی راحت تره.

من (شهاب) گفتم که آشنایی تو بار آشنایی توریستیه، چون میری چندساعت با یکی سرگرم میشی و میدونی تموم میشه میره.

بعضی از بچه ها و از جمله مرصاد هم گفتن که بار برای کار دیگه ایه غیر چیزی که نوید میگه ست. ولی نوید دفاع کرد که قبول ولی با این حال می تونه بعد از "آن کار دیگر" به عشق هم برسه. من گفتم دوستی (و در ادامه ش عشق) از جنس بودنه، و داشتنی نیست که بخوای برای بدست آوردنش از وسایل دیگه استفاده کنی و براش برنامه بریزی. وقتی قصد دوستی و رفتار دوستانه و طرف مقابل متناسب و غیره باشه، اتفاقی میفته که میشه بهش گفت دوستی. اینه که نمیشه گفت من میرم برای آجر، ولی حالا شایدم بعدا دوست یا عاشق شدیم، چون دوستی ربطی به آجر نداره، هرچند که بتونه بعدها به دوستی ختم بشه.

نوید اینجا یک تنه به دل دشمن زد و از خودش دفاع کرد که اگه آجر نباشه دوستی هم نیست. یعنی راه دوستی از آجر میگذره. و این همون ایدۀ انقلابی نوید بود که نقدهای بعدی هیچ از اعتقاد او به آن نکاست! مرصاد انتقاد کرد که ایدۀ نوید، به معنی استفاده کردن از دوستیه، و هرکس دیگری می تونه اینجا جایگزین دوست بشه، که نظرش مورد استقبال قرار گرفت.

پریسا هم با مطرح کردن این سوال بحث نوید رو به چالش کشید که ازدواجِ (خیلی) سنتی این شکلی ست که اول ازدواج میکنیم، بعد عاشقِ هم میشیم. اما آیا بعدا واقعا عاشق هم میشن؟ نه لزوما و حتی معمولا. و این مثال نقضی بود که نوید نپذیرفت.

میلاد گفت عشق می تونه افلاطونی باشه و نمیشه گفت عشق افلاطونی، عشق نیست. نوید که ذره ای از تک و تا نمیفتاد درجواب گفت "چرند است!"  اما حرف نوید این بود که اگه عشق مستقل از آجره، پس چرا ما عاشق پسر نمیشیم؟ دربارۀ جواب این سوال جلسه های پیش حرف زدیم و استدلالهای موافق و مخالف زیادی مطرح شد. از طرفی این جلسه هم خیلی روش بحث نکردیم، و من برای همین حرفها رو اینجا تکرار نمیکنم.

درادامه عرفان گفت، عشق هدف نیست و هدف چیز دیگه ایه ولی بحثش ناتموم موند یا من اینطوری یادم میاد...(لطفا اصلاح کنید اینجا رو)

محمد خانی در ادامۀ حرف نوید گفت آجر رو جزء مهمی از عشق اروتیک میدونه ولی به این معنی قائل نیست که آجر مقدمۀ عشقه.

مرصاد اینطور وارد بحث شد که دوستی منجر به عشق، آجر کجاشه؟

عرفان اینجا در جواب مرصاد و به نوعی در دفاع از نوید، گفت که اینکه من آجرو به عنوان پیش زمینۀ دوستی نمیپذیرم، به پیش زمینۀ فرهنگی من برمیگرده. یعنی در یک فرهنگ دیگه (مثلا جایی که بار بشه رفت) آجر میتونه زمینه ای برای دوستی باشه.

من گفتم چون دوستی یک حالتیه که "هست". و جز در حالتِ بودن معنایی نداره. یعنی چیزی که فرضا در نهایت منجر به دوستی میشه، اگه غیردوستانه باشه (مثل استفاده از یک آدم) و ربطی هم به حالت دوستی نداشته باشه، یه عمل ریاکارانه ست.  

و بحث تقریبا با این حرف مرصاد تموم شد که دوستی در روابط انسانی چیز جداییه و هرنوع رابطه ای دوستی نیست. جایی که بهره کشی و استفاده میکنی، دوست نیستی.

و اینجا بحث تموم شد و نوید قانع نشد. ادامۀ جلسه هم به تقسیم مقالات رفت.

 

مقالات پرونده

قرار شد این شماره دوصفحه رو اختصاص بدیم به بحث. که تقریبا سه نفر توش مشارکت کنند.

حدود موضوع مقالات دیگر:

اون میلاد- عشق رویایی

مرصاد- نقد عشق رازآمیز

نوید- عشق بعد از چند سال دوستی سخت است...

محمدخانی- رابطۀ خود و دیگری در عشق + مسئلۀ کتمان عشق

رامین- نقد کتاب در پرونده

پریسا- موضع ضعف و قدرت در دوست داشتن

شهاب+این میلاد- یک مقاله راجع به بحث عشق و هورمون ها و اینها