گزارش جلسه پرونده عشق-جلسۀ چهارم

 آخرین جلسه از سلسله نشست های بحث دربارۀ پروندۀ عشق با حضوری جمعی از بچه های عشقی و "آجری" صلا یکشنبۀ این هفته برگزار شد. از حضرات عشقی حاضر در جلسه باید از محمد خانی، مرصاد، این میلاد، اون میلاد، پیمان، رامین، پریسا، امید، عرفان و پدیدۀ بی چون و چرای این فصل از جلسات، نوید افتخار، نام برد.
با اینکه جوان گرایی از ویژگیهای این فصل از صلا بوده اما جا داره همینجا یادی بکنیم از اسطوره های غایب اما آجری صلا که آخریشونم از قضا بی خدافظی رفت، آقامون وحید مفتخری، عجایب نادری و سروش گلبابایی...  

از حواشی این جلسه، گردهمایی و حضور میلیونی عرق ریزان تشکیلات انجمن مستقل سراسر جهان در سرزمین آفتاب تابان، جلوفنی، بود. ازونجایی که تردد حضرتشان از کنار کتابخونه زیاد بود، مجبور شدیم تعدیلی در کلماتمون ایجاد کنیم که اگه نمیکردیم نمیدونم من گزارش این جلسه رو چجوری باید مینوشتم که وبلاگ فیلتر نشه! خلاصه کلمۀ رسای "آجر" جایگزین کلمۀ فلانِ "فلان" شد و ترکیباتی مثل آجری، آجرفروش، آجرپاره و غیره اسباب شوخی بچه ها!

بنای اصلی این جلسه بر این بود که به تعیین مقالات این پرونده برسه که باید بخونید تا پایان و ببینید رسیده یا نه!!

رامین در ابتدا این سوال رو مطرح کرد که آیا هر دو نفری می تونند عاشق هم بشند؟ عارفی ندا درداد که آری، مثلا در بازی جرئت و حقیقت وقتی حقیقتهای عجیب غریب آدمها رو میشه، دیده شده که آدمها عاشق هم شدند. بعد باز رامین با این مثال بحث رو بازتر کرد که نیویورک تایمز اومده نتایج یک آزمایشی بدین شرح رو منتشر کرده: یک سری سوال خاص طراحی شده و از یک دختر و یک پسر خواستن که رو به روی هم بشینن و این سوالها رو از هم بپرسن و جواب بدن. این سوال ها مثلا راجع به خجالت آورترین لحظات زندگی و این مدل چیزهای خیلی شخصی بودن که کسی معمولا جز با دوست صمیمیش یا عشقش مطرح نمیکنه. در نتیجه دیده شده که خیلی از این دختر و پسرهایی که این آزمایش روشون انجام شده، عاشق هم شدن و بعد آزمایش دست همو گرفتن و رفتن بحث رو ادامه بدن!

پریسا اینجا این ایراد رو وارد کرد که این نوع از عشق پایداری چندانی نداره، و پایداری یکی از ویژگی های دوستی عمیق و عشقه. مرصاد هم اضافه کرد که سعی این نوع تحلیل اینه که عشق رو به "دانستن دربارۀ هم" تقلیل بده،  در حالی که قصدیت هم در دوستی خیلی مهمه. یعنی با دانستن صرف دربارۀ دیگری نمیشه دوست شد.

در ادامه به این بحث رسیدیم که آیا آدم عاشق کسی که  شبیهش هست میشه یا کسی که ویژگیهای متضادش را دارد؟ مرصاد، که کم حرفی پیشه کرده و بیشتر میانۀ میدان رو بدست گرفته، گفت میخواد اینجا برای اولین بار از عشق اصرارآمیز دفاع کنه. دفاعش از این وجه بود که کسی که علاقه هاش مشخصه و شکل گرفته، عاشق کسی بشه که متضاد با خودش هست. (اما اینجا باز شخص عاشقِ خودش نشده و نقدی که مرصاد به عشق اسرارآمیز وارد میکرد هم مطرح نیست.)

حالا می رسیم به نقطۀ عطف جلسه. نوید در اینجا ناگهان از خود برون آمد و گفت که سخته که به کسی که باهاش دوست بودی بگی "دوستت دارم" و بخوای عاشقش باشی. و از اینجا به این رسید که حالت خوب عاشقی، عشق در باره. میری بار، با یکی حرف میزنی و داستان میکنی. و اینجا که عشق مستقل از دوستیه، عاشقی راحت تره.

من (شهاب) گفتم که آشنایی تو بار آشنایی توریستیه، چون میری چندساعت با یکی سرگرم میشی و میدونی تموم میشه میره.

بعضی از بچه ها و از جمله مرصاد هم گفتن که بار برای کار دیگه ایه غیر چیزی که نوید میگه ست. ولی نوید دفاع کرد که قبول ولی با این حال می تونه بعد از "آن کار دیگر" به عشق هم برسه. من گفتم دوستی (و در ادامه ش عشق) از جنس بودنه، و داشتنی نیست که بخوای برای بدست آوردنش از وسایل دیگه استفاده کنی و براش برنامه بریزی. وقتی قصد دوستی و رفتار دوستانه و طرف مقابل متناسب و غیره باشه، اتفاقی میفته که میشه بهش گفت دوستی. اینه که نمیشه گفت من میرم برای آجر، ولی حالا شایدم بعدا دوست یا عاشق شدیم، چون دوستی ربطی به آجر نداره، هرچند که بتونه بعدها به دوستی ختم بشه.

نوید اینجا یک تنه به دل دشمن زد و از خودش دفاع کرد که اگه آجر نباشه دوستی هم نیست. یعنی راه دوستی از آجر میگذره. و این همون ایدۀ انقلابی نوید بود که نقدهای بعدی هیچ از اعتقاد او به آن نکاست! مرصاد انتقاد کرد که ایدۀ نوید، به معنی استفاده کردن از دوستیه، و هرکس دیگری می تونه اینجا جایگزین دوست بشه، که نظرش مورد استقبال قرار گرفت.

پریسا هم با مطرح کردن این سوال بحث نوید رو به چالش کشید که ازدواجِ (خیلی) سنتی این شکلی ست که اول ازدواج میکنیم، بعد عاشقِ هم میشیم. اما آیا بعدا واقعا عاشق هم میشن؟ نه لزوما و حتی معمولا. و این مثال نقضی بود که نوید نپذیرفت.

میلاد گفت عشق می تونه افلاطونی باشه و نمیشه گفت عشق افلاطونی، عشق نیست. نوید که ذره ای از تک و تا نمیفتاد درجواب گفت "چرند است!"  اما حرف نوید این بود که اگه عشق مستقل از آجره، پس چرا ما عاشق پسر نمیشیم؟ دربارۀ جواب این سوال جلسه های پیش حرف زدیم و استدلالهای موافق و مخالف زیادی مطرح شد. از طرفی این جلسه هم خیلی روش بحث نکردیم، و من برای همین حرفها رو اینجا تکرار نمیکنم.

درادامه عرفان گفت، عشق هدف نیست و هدف چیز دیگه ایه ولی بحثش ناتموم موند یا من اینطوری یادم میاد...(لطفا اصلاح کنید اینجا رو)

محمد خانی در ادامۀ حرف نوید گفت آجر رو جزء مهمی از عشق اروتیک میدونه ولی به این معنی قائل نیست که آجر مقدمۀ عشقه.

مرصاد اینطور وارد بحث شد که دوستی منجر به عشق، آجر کجاشه؟

عرفان اینجا در جواب مرصاد و به نوعی در دفاع از نوید، گفت که اینکه من آجرو به عنوان پیش زمینۀ دوستی نمیپذیرم، به پیش زمینۀ فرهنگی من برمیگرده. یعنی در یک فرهنگ دیگه (مثلا جایی که بار بشه رفت) آجر میتونه زمینه ای برای دوستی باشه.

من گفتم چون دوستی یک حالتیه که "هست". و جز در حالتِ بودن معنایی نداره. یعنی چیزی که فرضا در نهایت منجر به دوستی میشه، اگه غیردوستانه باشه (مثل استفاده از یک آدم) و ربطی هم به حالت دوستی نداشته باشه، یه عمل ریاکارانه ست.  

و بحث تقریبا با این حرف مرصاد تموم شد که دوستی در روابط انسانی چیز جداییه و هرنوع رابطه ای دوستی نیست. جایی که بهره کشی و استفاده میکنی، دوست نیستی.

و اینجا بحث تموم شد و نوید قانع نشد. ادامۀ جلسه هم به تقسیم مقالات رفت.

 

مقالات پرونده

قرار شد این شماره دوصفحه رو اختصاص بدیم به بحث. که تقریبا سه نفر توش مشارکت کنند.

حدود موضوع مقالات دیگر:

اون میلاد- عشق رویایی

مرصاد- نقد عشق رازآمیز

نوید- عشق بعد از چند سال دوستی سخت است...

محمدخانی- رابطۀ خود و دیگری در عشق + مسئلۀ کتمان عشق

رامین- نقد کتاب در پرونده

پریسا- موضع ضعف و قدرت در دوست داشتن

شهاب+این میلاد- یک مقاله راجع به بحث عشق و هورمون ها و اینها

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش پرونده عشق جلسه سوم

 به نام او

جلسه سوم پرونده عشق بعد از یک هفته تاخیر در روز یکشنبه هیجدهم مرداد برگزار شد. جلسه برعکس همیشه زود شروع شد. همه سراغ  شهاب و وحید میگرفتن که سردیبر ناامید از آمدن آنها بود که یکهو در باز شد وحید و شهاب در چارچوب در نمایان شدن غریو شادی برخاست.

خب ابتدای جلسه به بحث درباره فرم دو جلسه قبل پرونده عشق گذشت. دو انتقاد وجود داشت یکی اینکه حرفها تکرار شدن در جلسه دوم؛ دومی این بود که برای حرف جدید زدن کاری در طول هفته انجام نمیشه. من به شخصه همیشه از بحث درباره فرم فراری بودم. همیشه این بحث ها ملال آور بوده واسم. نظرم هم اینکه باید در خود جلسات ایراد رو بر طرف کنیم. یعنی اگر حرفی تکراری بود در خود جلسه بگیم که این حرف رو هفته پیش زدیم حالا ادامه اش چی میشه.

با همین رویکرد ادامه دادن وارد پرونده عشق شدیم. به طور خلاصه گفتیم که ما دو جا از عشق سراغ گرفتیم یکی در عشق راز آمیزی که مبتلا به خیلیا بخصوص سال اولی های دانشگاه. و دیگر عشقی که در شناخت یک دوست و عمیق تر شدن ارتباط با یک  دوست بوجود میآد. اسم این عشق رو گذاشتم عشق به مثابه ادامه دوستی. حالا سوالمون این بود که مسائل دامن گیر این دو عشق چیستند. به جای صحبت از کلیات درباره این دو نوع عشق سراغ مسائل که با پذیریش این دو مدل پیش خواهد آمد رفتیم. قرار شد این کلیات رو نادر بعنوان دبیر پرونده در قالب سرمقاله بیاره و مناظره مکتوب هم به چالش های دو طرف این درگیری مجال خوبی برای بیان بده.

اولین پیشنهاد این بود که با هر تعریف عشق آیا میشه درباره تعدد عشق ها حرف زد. آیا ما یکبار عاشق می‌شویم و تمام؟ اگه مدل عشق ادامه دوستی رو بپذیریم آیا عشق ها متعدد ممکن نخواهند بود؟ و اگر تعدد عشق ها رو بپذیریم ترم های مهم مثل خیانت و تعهد چگونه معنا می‌شوند؟ به نظر خودم من خیلی مسئله خوبی برای پرداخت اما چندان پرداخته نشد. البته وقت همچنان باقی است.

مسئله دومی که به طور مفصل به آن پرداخته شد تفاوت عشق در مردان و زنان بود. سوال مطرح این بود که در این دو مدل عشق مطرح شده آیا بین زن و مرد تفاوتی گذاشته شده است یا خیر؟ مثلا اگر عشق ادامه دوستی باشه و رکن رکین آن دوستی باشه، پس به این راحتی نمی شه از عشق کاملا متمایز صحبت کرد. چون دوستی بر پایه رابطه دو طرف و برابر معنا دارد.

از کلیشه های موجود درباره زنان و مردان شروع کردیم به تحلیل این کلیشه ها پرداختیم. مهمترین کلیشه مطرح شده ناز و نیاز بود که زن تجلی ناز در عشق است مرد تجلی نیاز. قبل از مطرح شدن این کلیشه اشاره شد که دختران کمتر مجال بروز عشق پیدا میکنند و از این رهگذر وارد موضوع شدیم. البیته اعتقاد بر این بود که زن در مدل سنتی از بروز عشق به طور کامل منع میشد و  جامعه امروز خیلی فرصت هایی را بوجود آورده تا زنان نیز از ناز دست بردارن به طلب عشق رو بیارن اما هنوز موانع از فرصت ها پیشی میگیره.

سوال که از معادله ناز و نیاز پرسیده شده این بود که جایگاه کنش گری و قدرت در این مدل از روابط چگونه است. مثلا اگر دختری از پسر خوشش بیاد می تونه در مقام کنشگر این عشق را بروز بده؟ به دو لحظه متفاوت در این تحلیل رسیدیم اینکه کنشگری ابتدا در طرف نیازمند رابطه شروع می‌شود اما در ادامه این طرف دختر است که قدرت خود را برای برقراری یا عدم برقراری رابطه اعمال میکند. اما سوال این بود که در لحظه قبول ارتباط چه بلایی سر نازی که یک دختر بعنوان ابزار قدرتش استفاده میکند می آید. آیا می‌شود همیشه ناز کرد؟ و اگر نه آیا میشود به دختران بعنوان کنشگر این رابطه نگاه کرد؟

انتقاد جدی که وارد شد این بود که این نگاه به روابط و نقدشون هر دو از یک نگاه مردسالار بیرون آمده است. اینکه نظام مردسالار نقد می‌شود خود یک نقد مردسالارانه است( علت این امر رو من خودم نفهمیدم ولی شاید بخاطر اینکه سعی داره این تحلیل جایگاه زنان رو بعنوان طرف درخواست شونده  متزلزل کنه)

بحث رفت به سمت تحلیل خود ناز. اینکه ناز یعنی چی؟ ناز کشیدن داره کدام امر رو در عشق نمیان میکنه؟ این طور به نظر میرسید که ناز و نیاز در عشق رازآمیزی خود رو به کمال میرسونن. چون ناز کردن همان تبدیل به راز شدن رو بر عهده میگیره.  اینکه ناز مانع از شناخت یکطرف و تبدیل شدنش به راز میشه. برای همین بهترین محفل برای عشق رازآمیز جهان واقعیت ما نیست. چون این رابطه روزی از راز بدون خود باید دست بردارد و از نزدیک به شناخت تبدیل شود به قول شهاب عشق راز آمیز اصولا این جهانی نیست ولی عشق یه پدیده این جهانی و واقعی. بنابراین نمی توان تا ابد از راز حرف زد بالاخره زمانی میرسه که این راز از پرده برون خواهد شد.

بحث از این جا به بعد کشید به تفاوت زن و مرد به طور کلی که من از همه اش صرف نظر میکنمJ

اما قرار بر این شد که برای جلسه بعد سرمقاله نوشته شود و مقالات پرونده هم مشخص شود. دوستان فقط من یک چیزی رو بعنوان تذکر بگم ما درباره تیتر اول جلد پرونده صحبت نمیکنیم. نشون داده این موضوعات به شدت زمان بر یک فکر به حالش بکنیم کارمون در سال تحصیلی راحتره.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

نکاتی درباره "عشق"

دکتر نشو بیمار را بیمار می فهمد...                                                                                       

 در جامعه رویدادهایی وجود دارند که به آنها عشق میگوییم. حال هدف این است که یک پدیدار واقعی را توصیف کنیم فارغ ازینکه ما این رویدادها را تخیل و توهم بدانیم،شهوت و هوس بدانیم و یا هر چیز دیگری. به هر جهت رویدادهایی وجود دارند که در نامگذاری متعارفی "عشق زمینی"خوانده میشوند و هدف فهمیدن ماهیت آنهاست و مهم نیست که بر اساس تعریف ما نامشان چیست.

البته این حرف به این معنا نیست که کسی حق ندارد تعریف خودش را از واژه "عشق" داشته باشد و یا این که نتواند از  نامگذاری متعارف ناخشنود باشد. اما چیزی که در این میان مهم است، این است که در تعریفها و تفسیرهایمان ازین واژه، ماهیت یا لااقل ویژگی های مهم این رویداد پرتکرار قربانی نشود.(قربانی شدن را به معنای مغفول نهادن و یا انکار کردن بگیرید.) به بیان دیگر، آگاهی و تجربه خود از مساله را مسحور بازی با کلمات نکنیم...

با توجه به این توضیحات و با توجه به تذکر نادر خان عجایبی در راستای این که کمی موضعم روشنتر باشد :)، لازم است کمی از پیش فرضهای خودم بگویم. اولا من اصراری بر ارایه تعریفی از عشق که آن را از هرگونه عیب و نقصی مبرا کند و از هر لحاظ آن را اتفاق مبارک و نیکویی  قلمداد کند، ندارم. حتی با این رای که عشق را نوعی بیماری و  ناسلامتی روحی میداند تا حد خوبی همداستانم! عشق ممکن است باعث پریشانی روحی فرد شود، احساس دلتنگی شدیدی در او بوجود آورد، می تواند یکطرفه باشد، مانع س ک س خوب شود و حتی تا مرز جنون نیز پیش  برود.

 اما به نظرم بسیاری از ایراداتی هم که به عشق وارد میشود،  ناروا و ناپخته است. در جامعه ما بدبینی های توام با تحقیری نسبت به عشق  وجود دارد که به نظرم جای بحث و بررسی دارد.( در جلسه قبل تا حدی در موردش بحث کردیم و به نظرم هنوز حرفهای زیادی در این زمینه وجود دارد.)

از طرفی عشق می تواند یک پیامد بسیار مبارک داشته باشد، که انصافا در روزگار ما غنیمت است. در حد اشاره بگویم؛ در جهانی که از جزایر فردیتهای مجزا و پراکنده تشکیل شده است، عشق بیش از هر چیز دیگری-حتی خانواده و مناسبات دوستانه- پتانسیل این را دارد که هویت و خویشتن نزدیک ما را مورد ارزیابی و بازسازی قرار دهد. کاملا طبیعی است که در شرایط زیست اجتماعی امروز ما، واقعی ترین و اصلی ترین خویشتن خویش را، خودی بدانیم که در مقام محرمیت پدیدار می شود و عشق فرصت خوبی به فرد میدهد تا با چرخیدن نگاه و توجهش از سمت و سوی خود به مقصد دیگری( البته با قبول وجود مبالغه در این حرف)، کمی بیرون از خود بایستد و این بار با نگاهی بازتر جهان  دیگری را ببیند و نیز از منظری عمیقتر در جهان خودش نظر کند.

هرچند که به نظرم آدمها بعد از گذراندن تجربه عاشقی، احساسی که از تنهاییشان دارند، عمیقتر و تلختر میشود  و این وجه تراژیک زندگی بیشتر رخ می نماید،اما به هر جهت عشق فرصتی هرچند کوتاه به آدم می دهد تا کمی از زیر گرانی بار عقل دور اندیش و معیشت اندیش به در آید و سبک جانتر و جسورتر زندگی کند و اگر هم کسی بتواند عشق را به کیفیت اکثر لحظه های زندگیش بدل کند، که زهی سعادت!

اما به نظر می آید چیزی که بیش و پیش از همه باید ملاک ارزش داوری درباره این رویداد باشد، کنش عاشق است. به این معنا که تجربه عاشقی آدمها در خاطرشان عموما با چه اعمال و رفتاری همراه بوده است. ازین رو بسیار مایلم که در این پرونده یک کار آماری کوچک انجام دهم و با کسانی که تصور میکنم بتوان در این مورد با آنها صحبت کرد( طبعا از میان دوستان نزدیکم که در مورد تجربیاتشان تا حدی اطلاع دارم)، گفت و گو کنم تا بر پایه یک جامعه آماری هرچند کوچک بتوان دید بهتری نسبت به این بخش از ماجرا داشت. نمیدانم که چقدر میتوان موفق بود و به کنه ماجرا نزدیک شد ولی به نظرم وجود چنین تجربه نگاری در این پرونده میتواند جالب و موثر باشد.(اگر کارهای مشابه در این زمینه انجام شده- که قطعا شده- خیلی مایلم که از نتایجش باخبر شوم.) 

  محمد

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه ی صلا 4 مرداد 94

ادامه ی بحث با موضوع عشق...

اعضای جلسه:مرصاد،محمد،نادر،میلاد،میلاد یزدان،نوید،وحید،شهاب،حمید رضا،سروش،پریسا،اسما،دوست اسما،امید

بحث از سوال جالب جلسه ی قبل میلاد آغاز شد که فرق انسان و حیوان چیه؟!

عقل،احساس،...

من گفتم اصلا مقایسه نمیتواند صورت بگیرد،تو حتی نمیتوانی خواب انسان و حیوان را هم با هم مقایسه کنی!

مرصاد ضمن تایید این حرف اضافه کرد که تو تنها میتوانی در مقایسه با آن خود را توجیه کنی،جسمیت تمام حیوان در مقابل روحیت تمام ما!

و اما بریم سر اصل مطلب... عشق

نقطه ی کانونی بحث از دو نوع تجربه نشأت میگیرد: اولی تجربه ی راز آمیز و دومی هم همون عشق معمولیه!

راز آمیز بودن موجب اخذ تعداد کسیری از ویژگی های خارق العاده است.

نادر:صمیمیت،میل و تعهد سه رأس مثلث عشق اند.

محمد:عشق عرفانی را صرفاٌ به ویژگی های راز آلود محدود نکنیم بلکه ویژگی های فیزیکی عشق از جمله در آغوش گرفتن و رابطه ی جنسی را نیز لحاظ کنیم.

دوست اسما:عشق اراده ی شما برای ساختن چیزیست که شما به آن نیاز دارید.

مرصاد:بعد از تایید صحبت گفت؛عشق راز آمیز عاملیت را از سوژه عاشق میگیرد یعنی درحقیقت شخص ناخود آگاه یک نفر را دوست داشته!!!

اسما:همه ی ویژگی عشق راز آمیز این نیست و متهم کردن آن شخص به طور محض درست نیست.

نوید در این میان به نکته ای اشاره کرد که؛عشق به تکامل می رسد و در حقیقت بطور دیالکتیک جلو می رود،تجربه ی عشق در طول زمان تفاوت پیدا میکند.

پریسا: در تجربه های اولیه عاملیت وجود ندارد!

مرصاد:عشق اصولا رابطه ی خود به دیگری است و مشکل من با عشق راز آمیز درگیری شخص با خود است.

اسما:با همه ی این تفاسیر در عشق راز آمیز عاشق از وضع خود احساس رضایت دارد. ضمن اینکه راز در عشق قطعا ارزشی برای عاشق دارد.

میلاد:اما شخص عاشق در این نوع عشق تباه می شود.

اسما:این درسته که ممکنه از نظر ما این اشتباه باشه اما از نظر خود شخص این موضوع تعالیه!

محمد پرسید: اصلا راز آمیز بودن عشق چه اشکالی دارد؟

مرصاد:راز آمیز بودن یک جور توهمه... و برای تایید این حرف به این موضوع اشاره کرد که چرا همه ی این اتفاقات بعد از کنکور و بالاخص در سال اول دانشگاه اتفاق می افتد؟

اسما در پاسخ گفت: چون قبل از اون در موقعیت های مختلف نبوده.

محمد در پاسخ به مرصاد با اطمینان گفت:و این همان عشق است.

مرصاد:چرا توهم نباشد؟

محمد:دیگر آیینه ی تو نیست،دیگر ی معیار و اندازه توست.

اسما با لحنی اعتراض آمیز گفت:پس داستان هایی مثل شیرین و فرهاد،رومئو و ژولیت و... از کجا آمده اند؟ من نمی توانم کلیت آن را زیر سوال ببرم.

میلاد حرف جلسه ی قبلش را تکرار کرد که؛من به این باور دارم که کسی که نتونه عاشق همجنس خودش بشه قطعا نمیتونه عاشق یه جنس مخالف خودش بشه و بعد هم به عاشقی شمس و مولانا اشاره کرد که ...

مرصاد: عشق باید تا حدی خرکی (معذرت!) باشه که نتونی بگی به خاطر فلان چیز عاشق شدم. و اضافه کرد که عشقی که توی داستان هاست تا حد زیادی عقلانیت کم و احساس زیاد دارند.

پریسا: این عشق میتواند خرکی باشد و بتوان گفت به خاطر آن فلان چیز عاشق شده ام.

اسما: این خرکی بودن در طول تاریخ وجود داشته و به حق هم هست. این را هم گفت که در زندگی باید به یک انداه به عقل و عشق بها داد.

مرصاد این بار دلیل دیگری برای عاشقی آورد آن هم حس تمایز طلبی بود.

نادر:حس تمایز داشتن پیش خود یا دیگران؟ ما معمولا تجربه ی عاشقانه را با دیگران در میان نمی گذاریم،پس پیش خودت.

مرصاد: این خود ما هستیم که آدم های اطراف را تشکیل میدهیم.

دوست اسما: در عاشق شدن عنصر خود شخص مهم نیست.

مرصاد: در حقیقت عاشق می خواهد که این مورد وجود نداشته باشد.

نادر:موردی که جلسه ی پیش توسط مرصاد مطرح شد این بود که از عاشقی به عنوان یک ناهنجاری یاد کرد؛در صورتی که این یک تجربه خیلی خوبه!

مرصاد: تجربه مشروط شدن هم خوب است و مثلا باعث میشود ترس تو از خیلی چیزها از بین برود اما چرا من نباید این تجربه را با تازه وارد ها در میان بگذارم که آنها درگیرش نشوند؟!

شهاب: نمی توان از این کار با حرف زدن جلوگیری کرد اما اینکه راجع به این بیندیشیم و تفکر ایجاد کنیم خوب است.

مرصاد: قطعا صحبت با بی تجربه ها و انتقال تجربه به آنها اثر دارد.

محمد: مسأله ای که در عشق هست اینه که تو می خواهی در نظر یک نفر خارجی به عنوان یک یگانه فرد ایده آل باشی.

مرصاد:این خود خواهیه.

نادر:اگر هم این خود خواهی باشد،خود خواهی مذموم نیست.

حرف شهاب در جلسات قبل که عشق ادامه دوستی است به میان آمد...

محمد:دوستی چطور تبدیل به عشق می شود؟

مرصاد:دوستی با عشق تفاوت چندانی ندارد.

نادر:پس چرا دو کلمه ی متفاوت بین این دو اطلاق می شود؟

مرصاد: تاریخ ادبیات است و تمایز طلبی ...

نادر: تو در عشق چیزی بدست می آوری و همه چیز به تمایز طلبی بر نمی گردد.

در اینجا ریشه کلمه عشق بررسی شد، که از عشقه می آید و آن هم درختی است که خاصیت چسبندگی دارد.

مرصاد:الحق که معنی کلمه عین حقیقت است!

اسما تجربه ای جالب از زوجی را گفت که پس از دوازده سال زندگی مشترک در سه سال آخر به این نتیجه رسیده بودند که رابطه ی عاشقی آنها به پایان رسیده بوده و اتفاقا در این مدت پایانی دوستان بسیار خوبی برای هم بودند و از لحاظ در کنار هم، اما تصمیم به جدایی میگیرند!

بدین گونه...

دقایق پایانی جلسه به بررسی ریز نکاتی پرداخته شد و طبق معمول تصمیماتی برای جلسه ی بعد گرفته شد.

عذر خواهی از دیر کرد در ارایه  گزارش!

امید

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

ماشین زمان!(بازنشر از میهن بلاگ)

یه روز صبح از خواب بلند شدیم و دوربین رو برداشتیم و زدیم به خیابون و از رهگذرهای خیابان‌های تهران پرسیدیم: اگر به ۱۰ سال قبل برگردید چیکار می‌کنید؟ جواب‌های جالب، تلخ و خنده‌دار زیادی شنیدیم. بخشی از آن پاسخ‌ها را در ویدئو زیر می‌توانید ملاحضه کنید.

خبر خوب دیگری که می‌توانیم درباره کمپین وبلاگ‌نویسی «منِ امروز٬ ۱۰ سال قبل» به شما بدهیم آن است که به جز آقای سروش صحت٬ داور دیگر این کمپین نیز مشخص شد. آقای «اسدالله امرایی» نویسنده و مترجم بزرگ کشورمان دیگر داور این رویداد هستند و پست‌های وبلاگی شما وبلاگ‌نویسان را داوری خواهند کرد. داور سوم این رویداد به زودی مشخص می‌شود.
کلیپی که ساختن و جوابای مردم برام جالب بود گفتم با شما به اشتراکش بزارم.
نادر
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

دروغ خوب و حقیقت بد

همواره شنیده ایم که میگویند: "حرف راست را باید از بچه شنید!" و شاید بارها و بارها به عینه این را مشاهده کرده ایم.چیزی که تقریبا همه ی ما آن را تجربه کرده ایم این است که با وسعت یافتن جامعه ی اطرافمان و وارد شدن به فضاهای بزرگ تر، میزان صداقتمان کم میشود.وقتی به اکیپ های دوستی جدید وارد میشویم،وقتی در محافل روشنفکری قرار میگیریم،وقتی دوستی از جنس مخالف داریم که قادر به تفهیم کردن خانواده در مورد جایگاهش نیستیم و...
این سوال ایجاد میشود که "آیا واقعا بزرگ تر شدن فضا بر روی صداقت و عدم صداقت ما تاثیر میگذارد؟" "آیا این جوامع ما را به سمت فردی دروغ گو و لاف زن سوق میدهند و خواستار شنیدن دروغ از ما هستند؟" "آیا دلیل این عدم صداقت،دخالت بیش از اندازه ی اعضای این جوامع نیست؟"
از همه ی این ها که بگذریم "آیا دروغ در هر موقعیتی تاثیر منفی دارد؟" "آیا دروغ در مواردی دلیل رهایی یافتن و به سود هر دو طرف نیست؟"
اصلا از این هم عقب تر برگردیم؛ "دروغ چیست؟" "آیا تظاهر هم دروغ محسوب میشود؟" "آیا پوشاندن قسمتی از حقیقت دروغ محسوب میشود؟" "آیا راست گفتن در تمام موارد ناشی از حماقت نیست؟"
اسلام دینی ست که "دروغ و دورویی" را گناه میداند اما با رفتارها و مواردی از جانب بزرگان و پرچمدارانش ما را با این مرز "دروغ و حماقت" آشنا میکند و دقیق تر،آن را به ما نشان میدهد. در زیر به آوردن دو مثال اکتفا میکنم.
در شبی که کفار برای کشتن پیامبر به سمت خانه ی او میروند،سلمان را میبینند که گونی بر دوش دارد میرود.یکی از کفار از سلمان میپرسد که درون گونی چیست و سلمان با کمی تامل میگوید که پیامبر است.کفار هم او را به سخره میگیرند و میروند و سلمان پیامبر را نجات میدهد.
در جایی که علی میخواهد جانب حق را بگیرد و به فردی که در حال فرار از دست ماموران است یاری دهد؛با برداشتن چند قدم و ایستادن در کمی جلوتر،در پاسخ به سوال ماموران که آیا چنین شخصی را دیده است میگوید از زمانیکه اینجا ایستاده ام،خیر!

در این پرونده ما میخواهیم به سوالاتی که در بالا برایمان ایجاد شده است،پاسخ دهیم.
وسلام.

میلاد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه صلا 21 تیر 94

 

بحث این هفته ی صلا با محوریت موضوع عشق ادامه یافت .

اعضای حاضر: امیر حسین – نوید – محمد – حمیدرضا –نادر – میلاد – مرصاد – عرفان – میلاد – پریسا – شهاب و امید

  • اولین بحث جلسه رو میلاد با ذکر این نکته شروع کرد که عشق قبل یا بعد از ازدواج ایجاد می شود. این گفتگویی راه انداخت که مرصاد گفت انسان دوستش را انتخاب نمی کند ولی انتخاب عشق بر اساس معیار ها ایجاد می شود. نادر مخالفت کرد و با به پیش

کشیدن نا خودآگاه، به جنگ و جدل روی موضوع انتخاب پرداخت . امیرحسین هم گفت : انگار پس از مدتی نوع و شرایط عشق اصلن مهم نیست . فقط مهم است که مثل ماشین که داریم ، یک عشق داشته باشیم!

  • دومین بحث راجع به عشق عرفانی و مساله ی ظاهر بود.

مرصاد موضوعی رو طرح کرد. در جاهایی مثل دانشگاه ممکن است عشق یواش یواش و به مرور زمان به وجود بیاید. اما در بیرون از محیط انتخاب بین داشتن عشق و یا هیچی است.

بحث عشق عرفانی هم در ادامه توسط شهاب و مرصاد و امیرحسین و نادر مطرح شد. عشق عرفانی عشقی است که عاشق به معشوق خود نمی رسد . چون عشق، به خداست بقیه ی عشق ها پس زده می شوند.امیرحسین با تاکید روی یک دفعه ای بودن عشق ، شهاب با ذکر روی نوع خوانش ما از اشعار عرفانی و نادر با طرح مساله ظاهر معشوق به بحث پرداختند.

بعد میلاد 3 محور عشق رو تعهد ، جذابیت و تفاهم عنوان کرد. شهاب  گفت زیبایی تحت تعین ما نیست بلکه این جامعه است که معیار ها رو می سازد. ولی وقتی با یک نفر رابطه عمیقی برقرار می کنیم در واقع با فردیت ارتباط برقرار می کنیم و بعد از تجربه ی عشق قیافه معنای دیگری پیدا می کند.اگر قیافه طبق معیار جامعه نباشد بعد زمانی فردیت محوریت پیدا می کند. پریسا گفت عکس موضوع هم صادق است . یعنی قیافه ی خوب هم بعد مدتی عادی می شود.محمد هم ادامه داد که در دوستی قضاوت زیبایی شناسانه نداریم اما در عشق داریم.

  • "تعهد"  اما، موضوع مناقشه بر انگیزی بود و در این قسمت میلاد با طرح این سوال که "ما چه فرقی با حیوونا داریم؟!؟" جنجال بر انگیز شد. یعنی ما حق انتخاب اولیه نداریم. حس خاصی ما را به ادامه می کشاند.

اولین موضع ، مال نادر بود که گفت «تعهد را به عنوان یک اصل مهم می فهمم».بعد گفت این تعهد بر خلاف عشق در یک زمان ، بر اساس نفع لحظه ای تنظیم نشده.

اما مرصاد نقد مهمی به این نظرات داشت. به نظرش تعهد از یک چشم انداز ابدی داده می شود و در واقع چنین تعهدی یقینی نیست. از چشم انداز ابدی ، حس خودمان را تعمیم می دهیم. بعد گفت عشق با ادامه خاطرات و امتداد عشق هم می تواند ادامه پیدا کند. بعد یک سوال پرسید که «چه چیز وفاداری مرا تعریف می کند؟» .

شهاب   گفت نادر عشق را از عرصه ی نظر به عمل انتزاع می دهد و حرکت ما باید عکس آن ، یعنی از عمل به نظر باشد. مثالی زد که برای مدتی با یک نفر بوده ای . در مهمانی یا محل دیگری از یک نفر دیگر خوشت می آید. پرسش اساسی هست که آیا اینقدر عشق قوی هست که به او برگردی؟

  • مراحل و انواع عشق موضوع بعدی بود.مرصاد مثال عشق ناگهانی و به قول خودش "راز آمیز" در دانشگاه را زد.نتیجه ماجرا این می شود که رویا آدم را نابود می کند. درگیری یک طرفه است. در ادامه گفت این عشق در واقع فرافکنی خود روی شخص است. یعنی به جای دیدن دیگریِ حقیقی ، امید خودش را می بیند.

در دوستی به دنبال سرکوب نیستیم. اما در عشق هستیم.

نوید با بحث روی مرحله میانی عشق و نقادی روی مرزکشی بین عشق ها شروع کرد. مرحله ای تحت عنوان (Crush) که مرز مشخص نیست. بعد گفت عشق هم مراحل خود آگاهی می گذراند. اول عشق ناگهانی و افراطی ؛ مرحله دوم ارزیابی؛ مرحله ی آخر ایجاد تفاهم و رابطه.

پریسا گفته مرصاد مبنی بر سرکوب عشق را زیر سوال برد و عشق را "طبیعی" خواند نه سرکوب. مثالی زد که کسی پس از 2 ماه عاشق شدن، عاشق کس دیگری شد. اشتباه در فهم فرق هوس و عشق است و پرسید : چه وقت عاشق می شوم؟

از این جا مساله المان های عشق ایجاد شد.

مرصاد رابطه ی فیزیکی را دارای دو وجه دوستی و تصاحب است. عرفان گفت بحث رابطه جسمی ممکن است آغوش باشد. میلاد هم سریال گیم آو ترونز را در این باره مثال زد.

  • مرصاد المان های عشق را برجسته کرد. و سوال "اول المان داریم بعد عشق یا برعکس ؟ را  گفت. یعنی ابتدا دوستی سپس همراهی را داریم یا اول همراهی بعد دوستی؟ و عشق دخترانه و پسرانه به دلیل ایجاد المان در جامعه به وجود آمده.

نادر اما می گفت تفاوت ، تفاوت بنیه ای است . به گینز اشاره کرد. در قدیم نیروی کار مرد بوده و زن وابسته بود اما در دنیای مدرن است که مناسبات جابجا شده و به این دلیل عشق هم تغییر کرده.

عرفان مثالی زد که یک نفر عاشق یک دوقلو شده است. بعد 1 سال گفت که عاشق قل دیگر شده است! ارتباط دو قل سر این ماجرا به هم خورد.

  • مساله ی عشق مقدس آخرین و جنجال بر انگیز ترین مساله ی این جلسه بود.
  • نوید گفت ارتباط ما با عشق در جامعه دچار تحول می شود و رابطه فرد عادی با جنس مخالف پس از ایجاد رابطه توسط هر یک از 2 طرف تغییر می کند.

مرصاد تاکید کرد که این به دلیل مفهوم عشق مقدس است که جامعه به وجود آورده. عدم ابراز محبت در جاهایی مثل خانواده برای حریم ساخته شده از عشق مقدس است.

نادر این سوال را پرسید: اگر دو جنس مخالف رو از عشق بگیریم، از عشق چه می ماند؟

مرصاد هم گفت ارتباط جسمی دو نفر رو نه از لحاظ کیفیت ، که از لحاظ کمیت تغییر می دهد.حسودی به دلیل یک نوع حس مالکیت است. حس حسودی در دوستی با حس غیرت در عشق فرق دارد. در دوستی می پرسیم: چرا دوستم به من اعتماد نکرد اما در عشق می پرسیم چرا او اینکار را کرد؟ یعنی محکوم می کنیم.

به این دلیل که با رابطه فیزیکی آشنا نشده ایم، همه چیز را از این زاویه می بینیم.

در صورتی که همه چیز اینگونه نیست و فروید را از جهت مورد نقد قرار داد.

نادر گفت درغرب با وجود آزادی دغدغه ی تصاحب هست.

مرصاد نمونه از شعر و ادبیات فارسی زد. معشوق دست نیافتنی است. فوق العاده است. اما رابطه ی فیزیکی و لمس باعث از دست رفتن فوق العادگی می شود.

اگر ببینیم رابطه ی فیزیکی به تنهایی راضی کننده نیست، به دنبال رابطه ی عاشقانه می رویم.

 

امید هم تامل کردن در تجربه های دیگران را مفید دانست و گفت تنها از چشم انداز خود عشق را نبینیم. از چشم انداز های دیگر هم ببینیم.

نوید هم بازی جرات یا حقیقت را  مثال زد که نشانه های سرکوب را نمایان می کند.

 

در پایان مسایل جمع بندی شد. رابطه معمولی جنس مخالف، فرق انسان و حیوان، تعدد زوجات، فرق نقش زن و مرد، رابطه عشق و رابطه جسمی

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

معرفی رمان کوتاه سایه ی لیلی

سلام
یه پیشنهاد کتاب دارم برای پرونده ی عشق .
اونم رمان کوتاه سایه ی لیلی ِ علیرضا روشن
قبلنا pdfاش بود تو اینترنت منم دارمش
ولی گویا نویسنده راضی نیست و گفته که باید یه مبلغی به حسابش بریزین
در واقع گفته اونایی که کتاب رو دانلود کردن مبلغ ده هزار تومان به کارتش واریز کنن
میشه من کتاب رو در اختیار بزارم ولی دوستان فقط بخونن و پخش نشه که حق مولف هم رعایت شه
حالا خودش تو اینستاش (@alirezaaroashan) بهتر توضیح داده ولی به نظرم کاملا می تونه کمک کنه به موضوع

این لینک هم هست
http://www.lulu.com/shop/alireza-roshan/leylis-shadow-سایه-ی-لیلی/paperback/product-22265432.html

اما پیرامون کتاب :
داستان زندگی یک نویسنده و همسرش...
نگاهی افسانه ای داره به عشق
سناریویی که عطار در مصیبت نامه ترسیم کرده و نویسنده در رمانش به تصویر کشیده .
مهم ترین وجه داستان هم همینجاست.
گاها در کتاب زبان ِمستهجنی استفاده شده اما به عقیده ی نویسنده در جهت مفهومه
همین !

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

The Akron Fab Five

دیشب شبکه ورزش داشت یه مستند نشون میداد که اتفاقی نشستم پاش و خیلی برام جالب بود گفتم به شما هم معرفیش کنم.

اسم مستند هست "more than a game"، محور اصلی مستند دوران نوجوونی و جوونی لبرون جمیز ستاره ی NBA اما جالب تر از اون اینه که مستند بیشتر بر روی گروه دوستیشون توی اون دوره و مسائلی که برای یه سری نوجوون در مسیر معروف شدن و موفق شدن پیش میاد تمرکز داره تا پرداختن صرف به یک شخص و سرگذشت همه ی اعضای اصلی تیم و مربی رو نشون میده. در عین حال اتفاقایی که برای این افراد میوفته یا سرگذشتشون خودش در حد یه فیلم کشش داره که به نظرم خیلی جذاب بود.به نظرم تا یه حد خوبی هم به مسئله ی سلبریتی مربوطه البته معذرت میخوام که به موضوع پرونده فعلی نا مروبوطه اما دیدم خوبه باهاتون به اشتراک بزارم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی

گزارش جلسه 94/4/16

 سلام.اول لازم میدونم که از بچه ها واسه پیچوندن گزارش های قبلی یه عذر خواهی بکنم.

حاضرین جلسه ی امروز مرصاد،محمد،شهاب،حمیدرضا،نادر،عرفان،میلاد،میلاد یزدان،امیرحسین و پریسا بودند.

اول از هرچیز بحث های پایانی در خصوص پرونده ی دروغ مطرح شد.قرار شد از این به بعد برای هر پرونده یه دبیر در نظر بگیریم که دبیر این پرونده خودم (میلاد یزدان) شدم.یک معرفی فیلم هم قرار شد نادر بذاره رو وبلاگ که فکر کنم تا الان گذاشته باشه.در بخش مصاحبه هم شهاب ایده داد که سه نفر راجع به فیلم صحبت کنن که مرصاد از ایده ش حمایت کرد و گفت که مطلب جالبی از آب در میاد.

قرار بود بریم سراغ موضوع بعدی و صحبت راجع به پرونده رو ببندیم که با  مطرح شدن این موضوع که چرا باید راست گفت؟ و اینکه دروغ هایی هستن که هیچ لطمه ای نمیزنن و هیچ ضرری نمیرسونن،دوباره برگشتیم رو موضوع دروغ...

من گفتم دروغ هایی هستن که هیچ آسیبی نمیرسونن و میلاد جواب داد که چرا،این دروغ ها باعث به وجود آمدن تصور غلط میشن و افراد در قضاوتشون دچار مشکل...بعد از اینکه این مطلب روشن شد،کفتم احساس نمیکنین که خودمون میخوایم دروغ بشنویم؟ مرصاد و نادر و شهاب با هم هم عقیده بودن که چرا،دقیقا همینه و بحث برده شد روی تفاوت علاالدین و دیجیکالا و تفاوتاشون. محمد میگفت ما وقتی میریم علاالدین انتظار شنیدن دروغ داریم و خودمون این رو انتخاب کردیم در صورتی که میتونیم مثلا از دیجیکالا خرید کنیم که هم مطمئن تره و هم دیگه دروغی تو کار نیست.شهاب اعتقاد داشت که این حذف شدن نیروی انسانی از این وسط که همون فروشنده ست خیلی بده و من دوست دارم تو خرید طرف حسابم یک انسان باشه نه یه شبکه ی مجازی یا پخش...میگفت لذت خرید تو اینه که با انسان طرف باشی که در این صورت میتونی ازش راهنمایی هم بگیری.علی رغم مخالفت هایی که باهاش کردیم یه جورایی باهاش موافق بودیم هرچند محمد گفت که حضور نیروی انسانی احتمال بروز دروغ رو بیشتر میکنه و بچه های دیگه هم چیزایی گفتن...

بحث رفت حول محور بازار بزرگ و خرده فروش ها و تفاوتشون.مرصاد اعتقاد داشت که بازار بزرگ یا برندها مجبورن که راست بگن،چون اولا برای بزرگ شدنه به راستگویی نیاز دارن؛ثانیا وقتی بزرگ شدن دروغ گفتن کل اون برند رو زیر سوال میبره.بعدش هم گفت که بخاطر همین اون خرد فروش ها بندازن و برند ها هم که مجبورن خوب باشن.عرفان گفت این شرایطه که باعث میشه کاسب بنداز بشه.مرصاد دوباره گفت که راستگویی اعتباری میسازه که دروغ نمیسازه و بعدش محمد این رو گفت که کاسب ها تو تمام کشور به فکر منافع کوتاه مدت هستن.پریسا گفت که همه ی فروشنده ها زیر یک برند نبودن و خیلیا از جاهای کوچک شروع کردند و لازمه ی راستگویی و صداقت را بزرگ شدن نمیدونست.شهاب گفت اما برند به جایی میرسه که همه قبولش میکنن و اون خرده ها کم کم نابود میشن.نادر هم مسئله ی نیاز رو مطرح کرد که مثلا اپل یه چیزی رو در اختیارت میذاره که بقیه نمیتونن و متناسب با اون  دزدی هاش هم میکنه ولی شهاب قبول نداشت و میگفت که این هنر تنظیم بازاره!

اینجا بود که بچه ها گفتن بیندیم مبحث دروغ رو و به من گفتن گه یه مطلب کلی در مورد دروغ و کلیت و مطلب خودم بنویسم و بذارم رو وبلاک؛که انشاالله در اسرع وقت!

در ادامه در مورد سه مبحث پیش رو یک صحبت اجمالی شد وتصمیم نهایی گرفته شد...سلبریتی،عشق و هنر.

همگی به اتفاق قبول داشتند که سلبریتی نمیتواند موضوع یک پرونده باشد و از آنجایی که وحید نبود تا از موضوعی که مطرح کرده دفاع کند و صدای من هم به هیچ جا نرسید،این مبحث کنار رفت.حمیدرضا که تا اینجا چیزی نگفته بود با درخواست بچه ها موضوع پیشنهادی خود را مطرح کرد که در مورد هنر بود!در یک کلام اگر بتوان مطلب حمیدرضا را بیان کرد به گفته ی مرصاد حقیقت تولید شده از هنر...ما وقتی یک رمان را میخوانیم خوشحال یا ناراحت میشویم در صورتی که حمیدرضا اعتقاد داشت که چنین چیزی غلط است.نادر مبحث "هنر برای هنر" و مشکلش را با این مطلب بیان کرد و معتقد بود که اعتبار اولیه غیر واقعی ست...

در مورد عشق صحبتی نشد اما امیر حسین مبحث رشوه و رشوه گیری را مطرح کرد.مرصاد در ادامه مثال قاضی و وکیل را زد که وکیل خیلی بیشتر پول میگیرد و این باعث میشود که قاضی ها رشوه بگیرند و این موضوع به وجود آید.شهاب میگفت که سیستم مشکلی ندارد در حقوق دادن به قاضی ها و از این بیشتر نمیتواند بپردازد و مرصاد میگفت که میشود بهتر باشد.در ادامه نادر گفت که افراد به جایی که دارند راضی نیستند و باعث این امر میشود،اما فقط همین؟ میلاد گفت نه و محمد توضیح داد که افراد بلد نیستند که چکار کنند و به سراغ رقابت میروند که این شامل ثروت و یا موارد دیگر میشود...نادر پرسید که آیا همه جا این رقابت باعث رشوه گرفتن میشود؟ میلاد گفت که در کنار رقابت داده های دیگری هم هست که به آن ها توجه میشود مانند علم و دانش و...نادر گفت که احساس میکنم این رشوه گیری بخاطر وجود داشتن این عقیده در ایران است که میتوان یک شبه به همه جا رسید...

در آخر جلسه رای گیری شد که بر خلاف چیزی که در جلسه انتخاب شد،موضوع پرونده ی آینده هنر است و این امکان وجود دارد که سلبریتی را نیز وارد این مبحث بکنیم! رای ها دوباره شمرده شد،بابت این اشتباه معذرت!!!

والسلام.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه دانشجویی